کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پالدم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پالدم
لغتنامه دهخدا
پالدم . [ دُ ] (اِ مرکب ) پاردم . قوشقون (ترکی ). قشقون . قشقن . گوزبان : ابروان چون پالدم زیر آمده چشم را نم آمده تاری شده .مولوی .
-
واژههای همآوا
-
پال دم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pāldom = پاردم
-
جستوجو در متن
-
رانکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rānaki تسمۀ عقب پالان که روی ران ستور در زیر دم قرار میگیرد؛ پاردم. پالدم.
-
پال
لغتنامه دهخدا
پال . (اِ) ریسمان است و از این مرکب است پالدم یعنی رسنی که در دم اسب کنند. (فرهنگ رشیدی ). || (نف مرخم ) پالاینده ، چنانکه در ناخن پال .
-
ر
لغتنامه دهخدا
ر. (حرف ) حرف دوازدهم از الفبای فارسی و دهم از حروف هجای عرب (ابتث ) و بیستم از حروف ابجد و بحساب جُمَّل آن را به دویست دارند و از حروف مکسوره و زلاقه و مسروری و منفصله یا خواتیم و آنیه و مهمله (غیر منقوطه ) و نورانیه یا حروف حق و متشابهه یامتزاوجه و...