کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پالا ن زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پالا ن زدن
دیکشنری فارسی به عربی
شرج
-
واژههای مشابه
-
باده پالا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بادپالا› [قدیمی] bādepālā آنچه شراب را با آن صاف کنند.
-
cathartic
روانپالا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] مربوط به روانپالایی
-
سماق پالا
لغتنامه دهخدا
سماق پالا. [ س ُ ] (اِ مرکب ) سماق پالاینده . ظروف سوراخ داری که جهت صاف کردن اشیای آبدار بکار برند. (از فرهنگ فارسی معین ). آبکش چلو صافی .
-
سیم پالا
لغتنامه دهخدا
سیم پالا. (اِ مرکب ) بوته . (ناظم الاطباء). گاه ، چاهک سیم پالایان باشد. (صحاح الفرس ). || (نف مرکب ) آنکه تصفیه ٔ نقره کند. (یادداشت بخط مؤلف ). کسی که نقره را ذوب میکند و سکه مینماید. (ناظم الاطباء). سباک . (مهذب الاسماء).
-
شیب پالا
لغتنامه دهخدا
شیب پالا. (اِ مرکب ) ترشی پالا، و آن ظرفی است که مانند کفگیر سوراخها دارد و بدان چیزها صاف کنند. (برهان ). ظرف مس که ته آن پرسوراخ باشد و ترشی و شربت و غیره از آن بپالایند. (رشیدی ). به ترشی پالا مشهور است . (انجمن آرا). طبق مانندی باشد که در آن مثل ...
-
می پالا
لغتنامه دهخدا
می پالا. [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) می پالاینده . پالاینده ٔ می . که باده را بپالاید. صافی که با آن می بپالایند : هیبتش در کاسه ٔ سر خصم راهم ز خون خصم می پالای باد. خاقانی .دیده می پالا و گیتی خاک پای جرعه های این بر آن خواهم فشاند. خاقانی .مجلس غم سا...
-
باده پالا
لغتنامه دهخدا
باده پالا. [ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) بمعنی پالونه ٔ شراب باشد یعنی چیزی که شراب بدان صاف کنند. (آنندراج ). بادپالا. (ناظم الاطباء). رجوع به بادپالا شود.
-
پالا دادن
لغتنامه دهخدا
پالا دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) پالودن : برگرفتی آب از خاک سیه خورشیدوارراوقش کردی و بالا دادی احسنت ای ملک .خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 649).
-
ترشی پالا
لغتنامه دهخدا
ترشی پالا. [ ت ُ / ت ُ رُ ] (اِ مرکب ) ترشی پالان . ترش پالا. (ناظم الاطباء). زازل . (جهانگیری ). آبکش . پرویزن . رجوع به ترشپالا شود.
-
خون پالا
لغتنامه دهخدا
خون پالا. [ خوم ْ ] (نف مرکب ) خون فشان . خونریز : بخور مجلسش از ناله های دودآمیزعقیق زیورش از دیده های خون پالا. سعدی .مطرب از درد محبت غزلی می پرداخت که حکیمان جهان را مژه خون پالا بود. حافظ.خاک در کاسه ٔ آن سر که در آن سودا نیست خار در پرده ٔ آن چ...
-
شیب پالا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] šibpālā ترشیپالا؛ ظرف مسی سوراخدار برای صاف کردن شربت، ترشی، و مانند آن.
-
ترشی پالا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ترشپالا› [قدیمی] toršipālā ظرف فلزی سوراخسوراخ که در آن چیزی صاف کنند؛ آبکش؛ پالاون؛ پالاوان؛ پالونه.
-
پالا یش
دیکشنری فارسی به عربی
ترشيح