کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پالاییدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پالاییدن
/pālāy(')idan/
معنی
۱. صاف کردن؛ صافی کردن.
۲. بیختن.
۳. مصدر لازم) تراویدن: ◻︎ چو نمدار جامه که بدهیش تاب / بیفشاریش زو بپالاید آب (اسدی: ۱۴۰).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
filter, purge
-
جستوجوی دقیق
-
پالاییدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) 1 - (مص م .) صافی کردن . 2 - بیختن . 3 - تراویدن .
-
پالاییدن
لغتنامه دهخدا
پالاییدن . [ دَ ] (مص ) پالوده شدن . صافی شدن : و خلاصه ٔ طعام بر بالای معده قرارگیرد و هرچه کثیف و تباه باشد بگذارد و غایط گردد وآن چیزهای لذیذ را از جگر بمعده رساند تا جگر مر آن را خون کند و بپالاید و لطیف گردد. (قصص الانبیاء). || زیاده کردن و زیاد...
-
پالاییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] pālāy(')idan ۱. صاف کردن؛ صافی کردن.۲. بیختن.۳. مصدر لازم) تراویدن: ◻︎ چو نمدار جامه که بدهیش تاب / بیفشاریش زو بپالاید آب (اسدی: ۱۴۰).
-
جستوجو در متن
-
refining
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تصفیه، پالودن، خالص کردن، تصفیه کردن، تصحیح کردن، پالاییدن، تهذیب کردن
-
refines
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تصفیه می کند، پالودن، خالص کردن، تصفیه کردن، تصحیح کردن، پالاییدن، تهذیب کردن
-
پالا
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پالودن و پالاییدن) ‹پالای› [قدیمی] pālā ١. = پالاییدن۲. پالاینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بادهپالا، ترشیپالا، خونپالا.
-
بالاییدن
لغتنامه دهخدا
بالاییدن . [ دَ ] (مص ) پالانیدن . (ناظم الاطباء)، افزودن . رجوع به پالاییدن شود.- بربالاییدن ؛ تحریک کردن . برانگیختن . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف بربالانیدن است . رجوع به بالانیدن و رجوع به اشباب شود.
-
پالانیدن
لغتنامه دهخدا
پالانیدن . [ دَ ] (مص ) افزودن ؟ : همچنانکه باغبان زردآلوی تلخ را می برد و بر جای آن قیسی شیرین بپالاند و افزون کند. (معارف بهاءالدین ولد). و در برهان پالاییدن بدین معنی آمده است . || فشردن . (تتمه ٔ برهان ).
-
پالای
لغتنامه دهخدا
پالای . (اِ) پالا. پالاد. پالاو. اسب جنیبت . || (نف ) افزاینده و زیادکننده . (برهان ). || صافی کننده . بیزنده . (غیاث اللغات ) :گهی از نرگست خوناب پالای گهی بیخواب و گه مهتاب پیمای . عطار.ترکیب ها:- ترشی پالای . خون پالای . سماق پالای . رجوع به همین...
-
اسم مصدر
لغتنامه دهخدا
اسم مصدر. [ اِ م ِ م َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم مصدر در عربی : ابن مالک در الفیة گوید : بفعله المصدر الحق فی العمل مضافاً او مجرداً او مع اَل ان کان فعل مع اَن او ما یحل محلّه و لاسم مصدر عمل .عبدالرحمن سیوطی در شرح بیت اخیر در «بهجةالمرضیة»...