کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاشنۀ دکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پاشنه ترکیده
لغتنامه دهخدا
پاشنه ترکیده . [ ن َ/ ن ِ ت َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) در تداول عامیانه ؛ بی سروپا: خانم پاشنه ترکیده .
-
پاشنه سنگ
لغتنامه دهخدا
پاشنه سنگ . [ ن َ / ن ِ س َ ] (اِ مرکب ) سنگ سیاه متخلخل ، ستردن و پاک کردن پای را از شوخ . سنگ پای خار. (منتهی الارب ). سنگ پا. نشفه . سنگ پاشنه .
-
پاشنه کش
لغتنامه دهخدا
پاشنه کش . [ ن َ / ن ِ ک َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) آلتی که بر لبه ٔ دیواره ٔ پسین کفش نهند از درون ،گاه پوشیدن و سپس برآرند، تا کفش کج و دوتا نشود.
-
پاشنه کوب
لغتنامه دهخدا
پاشنه کوب . [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) کسی که در پس گریخته بدود. (غیاث اللغات ).
-
پاشنه کوتاه
لغتنامه دهخدا
پاشنه کوتاه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، اِمرکب )کفشی که پاشنه ٔ آن کوتاه باشد. مقابل پاشنه بلند.
-
پاشنه گاه
لغتنامه دهخدا
پاشنه گاه . [ ن َ / ن ِ ] (اِمرکب ) آنجایی از دوپهلوی اسب که پاشنه ٔ سوار بر آن خورد: مَعدّ؛ پاشنه گاه سوار از اسب . (منتهی الارب ).
-
پاشنه گز
لغتنامه دهخدا
پاشنه گز. [ ن َ / ن ِ گ َ ] (نف مرکب ، اِمرکب ) حمارقبان . (خواص الحیوان ). حمارقپان . (ترجمه ٔخواص الحیوان ). پاشنه گزَک . رجوع به پاشنه گزک شود.
-
پاشنه گزک
لغتنامه دهخدا
پاشنه گزک . [ ن َ / ن ِ گ َ زَ ] (اِ مرکب ) پاشنه گز. جنبنده ای باشد چون نیم کره ٔ سیاه نزدیک چندِ نیم گردکانی و پایهای ریزه دارد و پشت وی مدوّر است چون سپری و سیاهی او از جعل کمتر است و چون در زیر پای یا سنگی پخش شود درون آن همه چون پیهی سفید باشد و...
-
پاشنه نخواب
لغتنامه دهخدا
پاشنه نخواب . [ ن َ / ن ِ ن َ خوا/ خا ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کفش که پاشنه ٔ آن نخوابانیده باشد. مقابل پاشنه بخواب . || زلفی که از نیمه قفا بریده و سر آن رو به بالا برجسته باشد.
-
پاشنه کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pāšnekeš آلت فلزی، پلاستیکی یا امثال آن که هنگام پوشیدن کفش پشت پا میگذارند و با آن لبۀ عقب کفش را بالا میکشند.
-
پاشنه نخواب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] pāšnenaxāb ۱. ویژگی کفشی که پاشنۀ آن نخوابد.۲. ویژگی موهای سر در پشت گردن که به طرف بالا پیچ خورده باشد.
-
پاشنه پا
دیکشنری فارسی به عربی
مخلب
-
پاشنه کف
دیکشنری فارسی به عربی
کعب
-
پاشنه جوراب
دیکشنری فارسی به عربی
کعب
-
پاشنة پا
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: pâšnapâ / kunâlpâ طاری: pâšna-ye pâ طامه ای: pâšnapâ طرقی: pâšnapâ کشه ای: pâšna نطنزی: pâšnapâ