کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاشنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پاشنده
/pāšande/
معنی
پراکندهکننده؛ افشاننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
disseminator
-
جستوجوی دقیق
-
dispersive
پاشنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ویژگی محیطی که در آن سرعت فاز موج الکترومغناطیسی تابعی از بسامد آن باشد
-
پاشنده
لغتنامه دهخدا
پاشنده . [ ش َ دَ/ دِ ] (نف ) پراکننده . افشاننده : بیک دست شکرپاشنده و بدیگر دست زهر کشنده . (تاریخ بیهقی ).
-
پاشنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pāšande پراکندهکننده؛ افشاننده.
-
واژههای مشابه
-
dispersive medium
محیط پاشنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] محیطی که در آن سرعت فاز موج تابع بسامد آن است
-
جستوجو در متن
-
متلاشی
فرهنگ واژههای سره
فرو پاشنده، فروریخته
-
گوهرپاش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گهرپاش› [قدیمی] go[w]harpāš پاشندۀ گوهر؛ گوهرافشان.
-
فشانا
واژهنامه آزاد
(پیشنهاد کاربران) فشانه، پاشنده، پاشان.
-
متلاشی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَلاشی] mote(a)lāši چیزی که اجزای آن از هم گسیخته و پراکنده شده باشد؛ ازهمپاشنده؛ مضمحل.
-
pulverulent
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پودر، گردی، خرد شونده، ازهم پاشنده، گرد دار
-
پاشان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پاشاندن) pāšān ۱. = پاشیدن۲. پاشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): مشکپاشان.
-
یاقوت پاش
لغتنامه دهخدا
یاقوت پاش . (نف مرکب ) پاشنده ٔ یاقوت : بگرد جهان این خبر گشت فاش که شد کان یاقوت یاقوت پاش .نظامی .
-
بار
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ باریدن) bār ۱. = باریدن۲. بارنده؛ ریزنده؛ پاشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آتشبار، اشکبار، خونبار، گهربار، مُشکبار، مرواریدبار.
-
فتارنده
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فِ رَ دِ) (ص فا.) 1 - شکافنده ، درنده . 2 - جدا کننده . 3 - پاشنده ، پراکنده کننده .