کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پاشان
/pāšān/
معنی
۱. = پاشیدن
۲. پاشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): مشکپاشان.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: پاشاند
بن حال: پاشان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاشان
لغتنامه دهخدا
پاشان . (اِخ ) قریه ای از هرات و از آنجاست ابوعبید احمدبن محمدبن ابی عبید مؤدّب هروی پاشانی و آنرا فاشان نیز گویند.
-
پاشان
لغتنامه دهخدا
پاشان . (نف ، ق ) در حال پاشیدن : همی پای کوبنده بر فرش چین ز سر مشک پاشان گل از آستین .اسدی .
-
پاشان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پاشاندن) pāšān ۱. = پاشیدن۲. پاشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): مشکپاشان.
-
واژههای مشابه
-
dispersing prism
منشورِ پاشان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] منشوری که نور مرکب را به اجزای آن تجزیه کند
-
آب پاشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [قدیمی] 'ābpāšān = آبریزان
-
scatter bomb
بمب پاشان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] بمبی با ظرفی سبک که با مادۀ آتشزا و یک خرجِ متلاشیکننده پر میشود و هنگامی که با چیزی برخورد میکند منفجر میشود؛ انفجار خرج تلاش ظرف بمب را منفجر و مواد آتشزا را در منطقهای وسیع پراکنده میکند
-
آب پاشان
فرهنگ فارسی معین
(بْ) (اِمر.) نک آبریزگان .
-
جستوجو در متن
-
فاشان
لغتنامه دهخدا
فاشان . (اِخ ) قریه ای از نواحی مرو. (از معجم البلدان ). پاشان ، قریه ای از هرات ، رجوع به پاشان شود.
-
فشانا
واژهنامه آزاد
(پیشنهاد کاربران) فشانه، پاشنده، پاشان.
-
بهارافشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bahār[']afšān ۱. شکوفهپاشان.۲. گلافشان.
-
گل باران
لغتنامه دهخدا
گل باران . [ گ ُ ] (اِمص مرکب ) گلریزان . گل پاشان . و رجوع به گل باران کردن شود.
-
گلباران
فرهنگ نامها
(تلفظ: gol bārān) گل ریزان ، گل پاشان ، ریختن و پاشیدن گل ؛ ریختن گلِ فراوان بر سر کسی یا جایی معمولاً به قصد تمجید و بزرگ داشت .
-
آبریزان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) ‹آبریزگان› [قدیمی] 'ābrizān جشنی که در قدیم ایرانیان در روز سیزدهم تیرماه میگرفتند و بر یکدیگر آب یا گلاب میپاشیدند و این رسم تا زمان صفویه برقرار بوده؛ آبپاشان؛ آبتیرگان.