کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پاش
/pāš/
معنی
۱. = پاشیدن
۲. پاشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبپاش، عطرپاش، گلابپاش، گهرپاش.
٣. (اسم مصدر) [قدیمی] پاشیدن.
〈 پاش دادن: (مصدر متعدی) پراکندن چیزی بر روی زمین مانند بذر و دانه؛ پراکنده کردن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: پاشید
بن حال: پاش
دیکشنری
splash
-
جستوجوی دقیق
-
پاش
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِمص .) پاشیدن ، برافشاندن . 2 - امر از «پاشیدن ». 3 - در کلمات مرکب ، مانند: نمک پاش ، آب پاش ، مخفف پاشنده است . 4 - پریشان ، افشان .
-
پاش
لغتنامه دهخدا
پاش . (اِخ ) ژان نیکلا. از رجال سیاست فرانسه . مولد بسال 1746م .1158/ هَ . ق . در پاریس و وفات در سنه ٔ 1823م . (1238 هَ . ق .). وی وزیر جنگ فرانسه در 1792م .و رئیس شهرداری پاریس در 1793م . بود. او یکی از مشاهیر رجال انقلاب فرانسه است و مشاغل بزرگ گو...
-
پاش
لغتنامه دهخدا
پاش . (فعل امر) امر از پاشیدن یعنی پریشان کن و ازهم جداساز و برافشان . (برهان ). || (نف مرخم ) در کلمات مرکبه ٔ مانند گهرپاش ، نمک پاش ، عطرپاش ، آب پاش ، گلاب پاش ، زرپاش ، مخفف پاشنده است : وز حسد لفظ گهرپاش من در خوی خونین شده دریا و کان . خاقانی ...
-
پاش
لغتنامه دهخدا
پاش . [ ش ُ ] (اِخ ) شهری به کلمبیا در ایالت کوندینامارکا. دارای 7000 تن سکنه و در آن ناحیت معدن آهن باشد و صنایع فلزی دارد.
-
پاش
لغتنامه دهخدا
پاش . [ ش ُ ] (اِخ ) ژان ریمُن رحاله ٔ فرانسوی . مولد بسال 1794م .1208/ هَ . ق . در نیس و وفات در سنه ٔ 1829م .1244/ هَ . ق . به پاریس . او سفری به مصر کرد (از سال 1818م .1233/ هَ . ق .) و سپس از سال 1824 تا 1825م .1239/ تا 1240 هَ . ق . در لیبی بسیا...
-
پاش
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پاشیدن) pāš ۱. = پاشیدن۲. پاشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبپاش، عطرپاش، گلابپاش، گهرپاش.٣. (اسم مصدر) [قدیمی] پاشیدن.〈 پاش دادن: (مصدر متعدی) پراکندن چیزی بر روی زمین مانند بذر و دانه؛ پراکنده کردن.
-
واژههای مشابه
-
گلاب پاش
لغتنامه دهخدا
گلاب پاش . [ گ ُ ] (نف مرکب ) گلاب پاشنده . || (اِ مرکب ) ظرفی است معروف که از آن گلاب پاشند. (آنندراج ). آوندی لوله دار که بدان گلاب میپاشند. و نیز آوندی سیمین و یا زرین که در آن گلاب میریزند. (ناظم الاطباء). رشاشه . (ذیل لغت شوشتری ). گلابدان . ظرف...
-
کوت پاش
لغتنامه دهخدا
کوت پاش . (نف مرکب ) آنکه یا آنچه کوت یا کود پاشد. و رجوع به کودپاش شود. || (اِ مرکب ) آلتی که بدان کوت یا کود در مزارع پاشند.
-
sprayer
محلولپاش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] ابزاری برای پاشیدن سمّ مایع یا مایعات دیگر به شکل قطرات ریز
-
نمک پاش
لغتنامه دهخدا
نمک پاش . [ ن َ م َ ] (نف مرکب ) آنکه نمک بر غذائی یا چیزی افشاند : در آتشم ز تغافل نشانده ای ، باری تبسمی که نمک پاش این کباب شود. کلیم (از آنندراج ).- نمک پاش جراحت (دل خسته ، جگر مجروح ) ؛ کنایه از کسی که داغ محنت رسیده ای را تازه کند : نمک پاش جر...
-
یاقوت پاش
لغتنامه دهخدا
یاقوت پاش . (نف مرکب ) پاشنده ٔ یاقوت : بگرد جهان این خبر گشت فاش که شد کان یاقوت یاقوت پاش .نظامی .
-
گلاب پاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) golābpāš ظرف کوچک لولهدار بلوری یا چینی که در آن گلاب میریزند.
-
fuel injector2, injection pump
سوختپاش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] پمپ موتورگرد پرفشاری که سوخت را با فشار زیاد به محفظۀ احتراق وارد میکند
-
sand spreader, spreader 1
خاکپاش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] دستگاهی برای پاشیدن خاک سنگ بر روی آسفالت تازه برای جلوگیری از چسبندگی