کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاسپر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پاسپر
/pāsepar/
معنی
= پاسپار
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاسپر
لغتنامه دهخدا
پاسپر. [ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) باشبرد. جواز. گذرنامه . پَته . تذکرة. || اجازه ٔ عبور کشتی بازرگانی از آبهای ساحلی مملکتی .
-
پاسپر
لغتنامه دهخدا
پاسپر. [ س ِپ َ ] (ن مف مرکب ) پای سپر. پاسپار. لگدکوب . پایمال .- پاسپر کردن ؛ طوس . پی سپر کردن . پایمال کردن . محاوَزَة. ثطأه ؛ پاسپر کرد آنرا. (منتهی الارب ).
-
پاسپر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) pāsepar = پاسپار
-
جستوجو در متن
-
ضهت
لغتنامه دهخدا
ضهت . [ ض َ ] (ع مص ) نیک پاسپر کردن چیزی را. (منتهی الارب ). پایمال کردن .
-
بخیچ
لغتنامه دهخدا
بخیچ . [ ب َ ] (ص ) پاسپر شده و فراخ و عریض . || (اِ) زاج . (ناظم الاطباء).
-
پاسپار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹پاسپر، پیسپار، پیسپر› pāsepār پایمالشده؛ لگدمالشده؛ لگدکوب؛ پامال.〈 پاسپار کردن: (مصدر متعدی) ‹پاسپر کردن› لگدکوب کردن.
-
رخ
لغتنامه دهخدا
رخ . [ رَخ خ ] (ع مص ) پاسپر کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پاسپر کردن و لگدکوب کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آمیختن شراب را. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آمیختن شراب را با آب . || زیاد شدن آب خمیر. (از اقرب الموارد).
-
محاوزة
لغتنامه دهخدا
محاوزة. [ م ُ وَ زَ ] (ع مص ) بهم درآمیختن . (منتهی الارب ). مخالطت و مصاحبت کردن با همدیگر. (ناظم الاطباء). || پاسپر کردن . (منتهی الارب ). پاسپر کردن و پایمال نمودن . || داد و ستد نمودن و معامله کردن با یکدیگر. (ناظم الاطباء).
-
دکل
لغتنامه دهخدا
دکل . [ دَ ] (ع مص ) فراهم آوردن گل را بدست تا بینداید. || پاسپر کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دثع
لغتنامه دهخدا
دثع. [ دَ ] (ع مص ) سخت سپردن . (منتهی الارب ). سخت پاسپر کردن . (ناظم الاطباء).
-
ضهز
لغتنامه دهخدا
ضهز. [ض َ ] (ع مص ) نیک کوفتن کسی را. سخت پاسپر کردن چیزی را. || آرمیدن با زن . || به پیش دهان گزیدن ِ ستور کسی یا چیزی را. (منتهی الارب ).
-
شتغ
لغتنامه دهخدا
شتغ. [ ش َ ] (ع مص ) پاسپر کردن و حقیر داشتن و خوار نمودن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
استیکام
لغتنامه دهخدا
استیکام . [ اِ ] (ع مص ) استئکام . اکمه گردیدن : استأکم الموضع. || پاسپر یافتن : استأکم مجلسه .
-
خسپیدن
لغتنامه دهخدا
خسپیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) لگد زدن . پایمال کردن . پاسپر نمودن . (از ناظم الاطباء).