کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاسِ گل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
frigate
پاسناو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] نوعی کشتی جنگی که میتواند بهطور مستقل یا همراه با نیروهای آبخاکی و ضربتی و ضدزیرسطحی علیه تهدیدات سطحی یا زیرسطحی و هوایی عمل کند و سلاحهای آن شامل توپهای سه و پنج اینچی دومنظوره و سلاح پیشرفتۀ ضدزیردریایی است
-
hook pass
پاس هلالی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] در بسکتبال، پاس دادن توپ با باز کردن دست به پهلو و رد کردن توپ از فراز مدافع
-
QR-code
رمزینۀ پاس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← رمزینۀ پاسخسریع
-
پاس داشتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص م .) 1 - پاسبانی کردن ، نگهبانی . 2 - رعایت کردن ، احترام گذاشتن . 3 - جستجو کردن ، تفتیش کردن .
-
پاس بخش
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص مر.) افسری که مأمور تعویض پُست نگهبانان می باشد.
-
آون پاس
لغتنامه دهخدا
آون پاس . [ وِم ْ ] (اِخ ) آوِمْپاس . مصحف نام ابن باجه ، نزد مردم اروپا.
-
تاری پاس
لغتنامه دهخدا
تاری پاس . (اِخ ) بنابر قول گزنفون جوانی بود که مورد علاقه ٔ «مِنن » سردار یونانی بود:... وقتی که «مِنن » از «آریستیپ » فرماندهی قشون خارجه را گرفت جوانی بود خوشگل و صبیح و زمانی که سر و سرّی با «آری یه ٔ» خارجی داشت ، طراوت جوانی را هنوز فاقد نشده ب...
-
پان پاس
لغتنامه دهخدا
پان پاس . (اِخ ) نام جلگه هائی پهناور و علف زار به آمریکای جنوبی میان سلسله جبال آند و اقیانوس اطلس .
-
پاس دادن
لغتنامه دهخدا
پاس دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) (از فرانسه ...) نوبت خود را در قمار بحریف دادن .
-
پاس دلو
لغتنامه دهخدا
پاس دلو. [ دُ ] (اِخ ) ژول . رئیس ارکستر فرانسه . مولد بسال 1819م .1234/ هَ . ق . در پاریس و وفات در سنه ٔ 1887م .1304/هَ . ق . وی کنسرتهای عمومی از موسیقی کلاسیک در شهر پاریس اِبداع کرد.
-
پاس دیس
لغتنامه دهخدا
پاس دیس . (فرانسوی ، اِ) نوعی از بازی که با سه طاس [ کعبة ] کنند و برای بردن آن باید از ده بیشتر داشت .
-
پاس بخش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (نظامی) pāsbaxš افسر یا گروهبانی که مٲمور عوض کردن پاسبان یا قراول در ساعت معین باشد.
-
پاس خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) pāsxāne جای پاسبان؛ قراولخانه.
-
پاس دادن
دیکشنری فارسی به عربی
ترخيص
-
پاس داشتن
واژهنامه آزاد
گرامی داشتن، احترام گذاشتن.