کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاستار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاستار
لغتنامه دهخدا
پاستار. (اِ مرکب ) لگد. (فرهنگ رشیدی ) : چون شدندی چو بیهشان در خواب پاستاری به پاسبانش زدند. ؟ (از فرهنگ رشیدی ).و ظاهراً این صورت مصحف پاسپار است . رجوع به پاسپار شود.
-
جستوجو در متن
-
بهمانی
لغتنامه دهخدا
بهمانی . [ ب َ ](ضمیر مبهم ) کنایه از دو چیز یا دو شخص غیرمعین که آنرا پاستار و پیستار گویند. (آنندراج ) : به تخلص نتوان همسری من کردن چه اگر نام فلانی شده یا بهمانی .سنجر کاشی (از آنندراج ).