کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پازِن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پازِن
لهجه و گویش بختیاری
pâzen پازن (بُز نَرِ کوهى).
-
واژههای مشابه
-
پازن
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ په . ] (اِ.) بز نر کوهی .
-
پازن
لغتنامه دهخدا
پازن . [ زَ ] (اِ) رَنگ . بز کوهی . (برهان ). وَعل فارسی . اُیَّل . تیس جبلی . بُزل (مولَّد پازهر حیوانی ) .
-
پازن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pāčin] ‹باژن، پاژن› (زیستشناسی) [قدیمی] pāzan = بُز 〈 بُز کوهی
-
پهن پازن
لغتنامه دهخدا
پهن پازن . [ پ ِ هَِ زَ ] (نف مرکب ) که پهن پازند، که سرگین سم داران را که برابر آفتاب گسترده باشند خشک شدن را، با پای بگرداند. رجوع به پِهِن شود. || مجازاً ولگرد. بیکار. هیچکاره . که کاری را نشاید.
-
پِهِن پازن
لهجه و گویش تهرانی
کسی که پهن را برای تبدیل به سوخت زمستان هم میزند
-
واژههای همآوا
-
پازن
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ په . ] (اِ.) بز نر کوهی .
-
پازن
لغتنامه دهخدا
پازن . [ زَ ] (اِ) رَنگ . بز کوهی . (برهان ). وَعل فارسی . اُیَّل . تیس جبلی . بُزل (مولَّد پازهر حیوانی ) .
-
پازن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pāčin] ‹باژن، پاژن› (زیستشناسی) [قدیمی] pāzan = بُز 〈 بُز کوهی
-
جستوجو در متن
-
باژن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] bāžan = پازن
-
پهن پازنی
لغتنامه دهخدا
پهن پازنی . [ پ ِ هَِ زَ ] (حامص مرکب ) عمل پهن پازن . || ولگردی .
-
بازن
لغتنامه دهخدا
بازن . [ زَ ] (ص ، اِ) دیوث را گویند. (آنندراج ). قرمساق . کسی که دارای زن فاحشه بود. (ناظم الاطباء). و رجوع به پازن و پاژن شود.