کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پازه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پازه
لغتنامه دهخدا
پازه . [ زَ / زِ ] (اِ) پاچه : نیم مستک فتاده و خورده بی خدو این خدنگ پازه ٔ من . سوزنی .و رجوع به پاژه شود.
-
جستوجو در متن
-
پاریزیدن
واژهنامه آزاد
به لری در اندیمشک به معنای له کردن و تبدیل کردن به اجزاء است چنانکه در سغد همین واژه ی پازه به معنای جزء است .پس پازه همان پاره است و می تواند برابر جزء باشد
-
رجلان
لغتنامه دهخدا
رجلان . [ رِ ] (ع اِ) به صیغه ٔ تثنیه ، یعنی دوپا. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پاچه . پایزه . پازه . || دو پارچه از زیر جامه . (ناظم الاطباء).
-
بازه
لغتنامه دهخدا
بازه . [ زَ / زِ ] (اِ) پاچه : کوه را زلزله چون کیک فتد در بازه ابر را صاعقه چون سنگ فتد در قندیل . انوری .کیک در بازه ٔ من افکندی وینکت سنگ در افتاده بسر. انوری .غمت آن لحظه بی اندازه افتدکه آندم کیکت اندر بازه افتد. عطار.و گویا لهجه ای در پازه و پا...
-
پایزه
لغتنامه دهخدا
پایزه . [ ی ِ زَ / زِ ] (اِ مصغر) (مرکب از پای بمعنی بهره و حصه و بخش و ایزه علامت تصغیر) پاچه . پازه . رجلان . ریسمانی که بر دامن خیمه و سراپرده تعبیه نمایند و آنرا به میخ بزمین استوار کنند. (جهانگیری ). رجوع به پایژه شود.
-
کیک
لغتنامه دهخدا
کیک . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) معروف است که برادر شپش باشد. گویند عمر کیک زیاده بر پنج روز نمی شود، و عربان برغوث خوانندش . (برهان ). جانورکی که در روی بدن انسان و دیگر حیوانات زندگی می کند و خون آنها را می مکد. (ناظم الاطباء). تهرانی ، کَک .کردی ، کِچ . ل...