کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پازاچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پازاچ
/pāzāč/
معنی
۱. زنی که به زائو کمک میکند و بچۀ او را میگیرد؛ ماما؛ قابله؛ پیشنشین.
۲. دایه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پازاچ
فرهنگ فارسی معین
نک پازاج .
-
پازاچ
لغتنامه دهخدا
پازاچ . (اِ) پازاج .
-
پازاچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بازاچ› [قدیمی] pāzāč ۱. زنی که به زائو کمک میکند و بچۀ او را میگیرد؛ ماما؛ قابله؛ پیشنشین.۲. دایه.
-
جستوجو در متن
-
بازاچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāzāč = پازاچ
-
پیش نشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹پیشنشیننده› pišnešin ۱. آنکه پیش کسی بنشیند.۲. کسی که نزدیک چیزی یا جایی بنشیند.۳. [قدیمی] = پازاچ
-
ماما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) māmā ۱. زنی که هنگام زاییدن زن آبستن بچۀ او را میگیرد و زائو را پرستاری میکند؛ ماماچه؛ مامناف؛ بازاج؛ پازاچ؛ پیشنشین؛ قابله.۲. مادر.
-
پازاج
لغتنامه دهخدا
پازاج . (اِ) پازاچ . (رشیدی ). دایه ٔ شیردهنده . مرضعه . (برهان ) : بناز، مادر ایام طفل بخت ترابزرگ میکند اندر کنار چون پازاج . منصور شیرازی . || زنی که با زن نوزای همپائی و معاونت کند. (رشیدی ). || ماما. ماماچه . (برهان ). دایه ٔ ناف . مام ناف . (جه...
-
دایه
لغتنامه دهخدا
دایه . [ی َ / ی ِ ] (اِ) (فارسی است و در لغت عرب آنرا عربی گیرند). مُرضعه . حاضنه . ظئر. ظاغیة. (منتهی الارب ). غاذیة. (ملخص اللغات ). پازاج . پازاچ . زن که بچه ٔ دیگری را شیر دهد. شیردهنده بچه ٔ دیگری را. ربیبة. علوق .(منتهی الارب ). دایگان . شیرده ...