کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پارینه سنگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پارینه سنگی
/pārinesangi/
معنی
دورهای ماقبل تاریخی که انسان ابزار و ادواتی خشن و ناصاف از سنگ برای خود میساخت؛ عصر حجر قدیم؛ پالئولیتیک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پارینه سنگی
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (اِمر.) عصر حجر، پالئولتیک . نام دوره ای از ماقبل تاریخ که در آن انسان ابزارش را از سنگ ها به صورت نازیبا و خشن تهیه می کرد.
-
پارینه سنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pārinesangi دورهای ماقبل تاریخی که انسان ابزار و ادواتی خشن و ناصاف از سنگ برای خود میساخت؛ عصر حجر قدیم؛ پالئولیتیک.
-
واژههای مشابه
-
پارینَه
لهجه و گویش بختیاری
pârina پارینه (گاو جوان دوساله).
-
احمد پارینه
لغتنامه دهخدا
احمدپارینه . [ اَ م َ دِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، ضمیر مبهم مرکب ) همان کس بی تغییری در خَلق و خُلق .- امثال : من همان احمد پارینه که هستم هستم : گفتمت امسال شوی به ز پاررو که همان احمد پارینه ای . سنائی .توبه ز می کرده بود دل ، چو تو ساقی شدی باز...
-
Palaeolithic art
هنر پارینهسنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] هنر آخرین عصر یخبندان، شامل هنر صخرهای و ساخت اشیا و نقاشی درون غارها
-
پار و پارینه
فرهنگ گنجواژه
گذشتهها.
-
کاه پارینه به باد دادن
لغتنامه دهخدا
کاه پارینه به باد دادن . [ هَِ ن َ / ن ِ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایت است از لاف زدن و حکایت و سخنان گذشته گفتن و بر گذشته فخر کردن و نازیدن باشدو آن را کاه کهنه بباد دادن هم میگویند. (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
Paleolithic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پالئولیت، پارینه سنگی
-
paleolith
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پائولیت، پارینه سنگی، الات سنگی نتراشیده عصر حجر قدیم
-
ماگدالینین
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ فر. ] (اِ.) ششمین و آخرین تقسیم دورة پارینه سنگی از دوران چهارم که از هنرها و ابزارهای انسان های این دوره تصاویری بر روی عاج فیل و قاشق و سوزن و لوازم شکار که هنوز خشن هستند و صیقل نشده اند، به دست آمده است .
-
طاس
لغتنامه دهخدا
طاس . (اِ) در اصل فارسی تاس است ، فارسی زبانان عربی دان به طاء نویسند و رواج گرفت ، از عالم طپیدن و طلا به معنی طشت کلان و گهری . (غیاث اللغات ). و در منتخب نوشته ظرفی که درو آب و شراب خورند و هیچ نگفته که معرب است و در شرح نصاب نوشته که : طاس از لغا...
-
عصر
لغتنامه دهخدا
عصر. [ ع َ ] (ع اِ) روز. (منتهی الارب ). یوم .(اقرب الموارد). || شب . (منتهی الارب ). لیل . (از اقرب الموارد). || آخر روز تا سرخ شدن آفتاب . (منتهی الارب ). عَشی ّ تا سرخ شدن آفتاب . (از اقرب الموارد). || آخر روز تا هنگام غروب . (فرهنگ فارسی معین ). ...
-
گاورس
لغتنامه دهخدا
گاورس . [ وِ / وَ ] (اِ) معرب آن جاورس ، دانه ای شبیه به ارزن که بیشتر به کبوتران دهند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بطوری که از تقریر صاحب تحفة المؤمنین و غیره معلوم میشود غله ای است که به فارسی ارزن و به هندی چینا نامند و صاحب مصطفوی نوشته که آن را به...