کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پارۀ آبسنگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پاره
واژگان مترادف و متضاد
۱. برخ، برخه، تکه، جزء، قطعه، لخت ۲. بهر، حصه، قسمت ۳. بخش، فصل ۴. دریده، شرحه، گسسته، گسیخته ۵. ژنده، غاز، فرسوده، مندرس ۶. خرقه، مرقع، وصله ۷. پرش، پرواز، پریدن ۸. باج، خراج، رشوت، رشوه ۹. کود
-
part 1
پاره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] بخشی از یک سامانه که خود بهتنهایی به کار نرود و قابل تجزیه و تقسیم به اجزای دیگر نباشد
-
پاره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ په . ] ( اِ.) 1 - رشوه . 2 - ارمغان . 3 - نوعی حلوا. 4 - پیشکش ، هدیه . 5 - بهر، بخش . 6 - قطعه ، تکه . 7 - پینه ، وصله . 8 - دارای پارگی ، شکافته . 9 - نادوشیزه . 10 - گرز آهنین . 11 - پول ، مسکوک . 12 - کود. 13 - باج ، خراج . ؛ ~ی دل عزیز...
-
پاره
لغتنامه دهخدا
پاره . [ رِ ] (اِخ ) آمبرواز. جرّاح فرانسوی بعهد هانری دوم و فرانسوای دوم و شارل نهم و هانری سوم . بستن شرایین را بجای کی ّ بدو نسبت کنند. مولد او بسال 1517 م ./ 922 هَ . ق . و وفات در سنه ٔ 1590 م ./ 998 هَ . ق . است .
-
پاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pārak] pare ۱. جزء و قسمتی از چیزی؛ قطعه؛ تکه.۲. (صفت) دریده؛ شکافته.۳. (صفت) بریده یا گسیخته.۴. [قدیمی] پینه که بر جامه بدوزند.۵. [قدیمی] رشوه؛ رشوت: ◻︎ هرآنجا که پاره شد از در درون / شود استواری ز روزن برون (عنصری: ۳۶۰).〈 پارهپا...
-
پاره
دیکشنری فارسی به عربی
جزء , فطيرة , قصاصة , نفاية
-
پاره
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: pâra طاری: pâra طامه ای: venadašti / para طرقی: hevardi کشه ای: pâra نطنزی: para
-
پاره پوره،پاره پاره،
لهجه و گویش تهرانی
ژنده،مندرس،شندره
-
fractus
پارهپاره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ابری به شکل پارههای نامنظم که بهوضوح دارای نمادی ژنده است؛ این اصطلاح فقط در مورد ابرهای پوشنی و کومهای به کار میرود
-
پاره پاره
فرهنگ فارسی معین
( ~. ~.) (ص مر.) 1 - از همه جا دریده ، قطعه قطعه ، تکه تکه . 2 - (ق .) اندک اندک ، رفته رفته ، کم کم .
-
پاره پاره
لغتنامه دهخدا
پاره پاره . [ رَ / رِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) به قطعات بسیار جدا و مقسّم شده . بسیار جای از هم دریده . پاره پار. پارپار. ریش ریش . تکّه تکّه . ممزوق . ممزّق . پارچه پارچه . شاخ شاخ . لت لت . لخت لخت . جذاذ. قطعه قطعه . از همه جا دریده : کون چودفنوک پاره ...
-
پاره پاره
دیکشنری فارسی به عربی
إرْباً إرباً
-
پاره پاره کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - از همه جا دریدن ، پارچه پارچه کردن . 2 - به قطعات جدا تقسیم کردن ، بخش بخش کردن .
-
پاره پاره زاده
لغتنامه دهخدا
پاره پاره زاده . [ رَ رَ دَ / دِ ] (اِخ ) مولی احمد... وفات او بسال 928 هَ . ق . بود. او راست تاریخ آل عثمان نظماً در بحر شاهنامه .
-
پاره پاره کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حلل