کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاره پوره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
fission fragment
شکافتپاره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] هریک از محصولات اصلی فرایند شکافت که هستههای جدیدی با جِرم کوچکتر از هستۀ شکافتهشده هستند
-
bright segment, twilight arch, crepuscular arch
روشنپاره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نواری با روشنایی ضعیف که در طول نیمتاب (twilight) صاف با ارتفاع خورشیدی 7- تا 18- درجه در بالای نقطۀ خورشیدی قابل رؤیت است
-
آهن پاره
فرهنگ فارسی معین
(هَ. رِ) (اِمر.) 1 - تکه ای از آهن . 2 - (عا.) هر یک از قطعات ماشین مستعمل و دور انداختنی ، اتومبیل کهنه .
-
آتش پاره
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ) (اِمر.) 1 - پارة آتش ، اخگر. 2 - کنایه از: کودک شریر.
-
بس پاره
فرهنگ فارسی معین
(بَ رِ)(ص .) بسیار پرواز، تند پرواز.
-
پاره خوار
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (ص فا.) آن که رشوه گیرد.
-
پاره دوختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص م .) وصله زدن ، پینه کردن .
-
پاره دوز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) 1 - پینه دوز. 2 - تن - پرست .
-
سی پاره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِمر.) 1 - سی جزء قرآن مجید که هر جزو را علیحده جلد کرده باشند. 2 - قرآن مجید.
-
نان پاره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِمر.) 1 - تکه ای نان . 2 - قطعه زمینی که پادشاه به چاکر خود برای گذران معیشت می داد.
-
ورق پاره
فرهنگ فارسی معین
(وَ رَ. رِ) (اِمر.) 1 - ورق کوچک . 2 - کنایه از: کاغذ بی ارزش .
-
آتش پاره
لغتنامه دهخدا
آتش پاره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) اخگر. سکار. بجال . جمره . جذوه . قبس . || کرم شب تاب . || (ص مرکب ) مجازاً، سخت جافی و ستمکار : عقل و جانم برد شوخی آفتی عیاره ای باددستی خاکیی بی آبی آتش پاره ای . سنائی . || داهی .- مثل آتش پاره ؛ کودکی سخت بی...
-
جل پاره
لغتنامه دهخدا
جل پاره . [ ج ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (از: جُل ، پارچه ٔ کهنه ، ژنده ، پلاس + پاره ، شکافته ، دریده ) : باز جل پاره مرقّع صفت طفلی توست نخ دیبای ثمینت چو شبابت پندار.نظام قاری (دیوان ص 12).
-
تخته پاره
لغتنامه دهخدا
تخته پاره . [ ت َ ت َ / ت ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب )تخته های جداشده از کشتی شکسته و جز آن : صحبت غنیمت است بهم چون رسیده ایم تا کی دگر بهم رسد این تخته پاره ها. صائب .شکستگان ز حوادث غمی نمی دارندکه تخته پاره ز طوفان نمی کند پروا. وحید.خردی گزین که خردی ...
-
دهن پاره
لغتنامه دهخدا
دهن پاره . [ دَ هَم ْ رَ / رِ ] (ص مرکب ) بدزبان . بی آبرو. بی حیا و شوخ چشم . کسی که جلو زبانش را نمی تواند بگیرد. (فرهنگ لغات عامیانه ).