کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاره دوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تخته پاره
لغتنامه دهخدا
تخته پاره . [ ت َ ت َ / ت ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب )تخته های جداشده از کشتی شکسته و جز آن : صحبت غنیمت است بهم چون رسیده ایم تا کی دگر بهم رسد این تخته پاره ها. صائب .شکستگان ز حوادث غمی نمی دارندکه تخته پاره ز طوفان نمی کند پروا. وحید.خردی گزین که خردی ...
-
دهن پاره
لغتنامه دهخدا
دهن پاره . [ دَ هَم ْ رَ / رِ ] (ص مرکب ) بدزبان . بی آبرو. بی حیا و شوخ چشم . کسی که جلو زبانش را نمی تواند بگیرد. (فرهنگ لغات عامیانه ).
-
زرد پاره
لغتنامه دهخدا
زرد پاره . [ زَ پا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پاره ای به رنگ زرد. قطعه ای از پارچه به رنگ زرد. || در بیت زیر از خاقانی کنایه از وصله ٔ زردرنگی بود که یهودان را مجبور می کردند بر لباس خود بدوزند تا با غیر یهودان متمایز باشند و این رفتار خشونت آمیز و زشت درغ...
-
سی پاره
لغتنامه دهخدا
سی پاره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پاره ای و جزوی از سی اجزای قرآن مجید. (آنندراج ). اجزای قران کریم که در مجلد متساوی جلد شده و در مجالس ترحیم نهند و هر یک از حضار هر یک جزوی از آن را خوانند. (یادداشت بخط مؤلف ) : می نگردی مگر به بیغاره گرد صندوقهای ...
-
شش پاره
لغتنامه دهخدا
شش پاره . [ ش ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پاره ٔ شش ، پاره و قطعه ای از جگر سفید : گفت ابله زنی بوده ای ، شش پاره که به یک جو نمی ارزد میبرد (گربه ) تبری که به ده دینار خریده ام رها خواهد کرد. (منتخب لطایف عبید زاکانی چ برلن ص 149).
-
شصت پاره
لغتنامه دهخدا
شصت پاره . [ ش َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) هریک قسمت از شصت قسمت قرآن در مجلدی که در ختم ها و مجالس ترحیم نهند و هریک از حاضرین یک پاره از آن را بخوانند و ثواب آن را نثار روح مرده کنند، و هریک از آنها رانصف یا نصف جزء قرآن نیز نامند. (یادداشت مؤلف ).
-
لعل پاره
لغتنامه دهخدا
لعل پاره . [ ل َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) قطعه لعل . قطعه ای از لعل : سنگی به چند سال شود لعل پاره ای زنهار تا به یک نفسش نشکنی به سنگ .سعدی .
-
مه پاره
لغتنامه دهخدا
مه پاره . [ م َه ْ رَ / رِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ماه پاره . || کنایه از زن زیبا. زیباروی : از این مه پاره ای عابدفریبی ملایک سیرتی طاوس زیبی . سعدی .مه پاره به بام اگر برآیدکه فرق کند که ماه یا اوست . سعدی (ترجیعات ).آن پریزاده که مه پاره و دلبند من...
-
میشه پاره
لغتنامه دهخدا
میشه پاره . [ ش َ رَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش کلیبر شهرستان اهر. این دهستان در قسمت باختری بخش واقع و هوای آن نسبتاً معتدل و آب دیه های آن از چشمه ها و رودخانه ٔ قره سو و اوزی است . مرکز آن ، ده مرز رود است و از 28 آبادی بزرگ و کو...
-
نان پاره
لغتنامه دهخدا
نان پاره . [ رَ / رِ ](اِ مرکب ) قطعه ای از نان . قطعه ٔ نان . لبی نان . تکه ٔنان . کسره : هرکه همت او برای طعمه است درزمره ٔ بهایم معدود گردد چون سگی گرسنه که به استخوانی شاد شود و به نان پاره ای خشنود. (کلیله و دمنه ).شه چونان پاره ٔ شبان را دیدشرب...
-
ماه پاره
لغتنامه دهخدا
ماه پاره . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب )کنایه از صاحب جمال باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). ماه پار. مهپاره . زیبا و خوب رو همچون ماه : چنان دلتنگ شد آن ماه پاره که بر مه ریخت از نرگس ستاره . نظامی .او را به چشم پاک توان دید چون هلال هر دیده جای جلوه ...
-
الماس پاره
لغتنامه دهخدا
الماس پاره . [ اَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) مرادف آتشپاره .(بهار عجم ) (آنندراج ). در مجموعه ٔ مترادفات (ص 103)بمعنی تیغ و خنجر و مانند آن آمده است : مرهم علاج زخم دل ما نمی کندالماس پاره ای برساند خدا بمن .خان خالص (از بهار عجم ).
-
پاره دوختن
لغتنامه دهخدا
پاره دوختن . [ رَ / رِ ت َ ] (مص مرکب ) در پی نهادن جامه را. وصله کردن . رقعه دوختن . ترقیع. پینه کردن . ترَدّم . تردیم .
-
پاره پار
لغتنامه دهخدا
پاره پار. [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) رجوع به پاره پاره شود.- پاره پار شدن ؛ پاره پاره شدن : فراوان بگشتند در کارزارهمان تیغ با گرزشد پاره پار. فردوسی .- پاره پار کردن ؛ پاره پاره کردن : بفرمان آن خسرو نامداربکردند از آن پس ورا پاره پار.فردوسی .
-
پاره پوره
لغتنامه دهخدا
پاره پوره . [ رَ / رِ رَ /رِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) از اتباع است . پاره پاره .