کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پارنجن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پارنجن
/pāranjan/
معنی
حلقۀ فلزی که زنان به مچ پا ببندند؛ خلخال.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پارنجن
فرهنگ فارسی معین
(رَ جَ) (اِمر.) نک پاآورنجن .
-
پارنجن
لغتنامه دهخدا
پارنجن . [ رَ ج َ ] (اِ مرکب ) پاآورنجن . خلخال . پاورنجن . پابرنجن . پااورنجن . پابند. حلقه ٔ زرین و جز آن که زنان بر مچ پای کردندی . از میان کتف او مهر نبوت باشد مانند سر پارنجن . (تفسیر ابوالفتوح رازی ) : کرده ز پی نجیب سرمست پارنجن پا و یاره ٔ دس...
-
پارنجن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پایبرنجن، پاورنجن، پاورنجن، پااورنجن› [قدیمی] pāranjan حلقۀ فلزی که زنان به مچ پا ببندند؛ خلخال.
-
جستوجو در متن
-
پاورنجن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pāvaranjan = پارنجن
-
پااورنجن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pā[']o[w]ranjan = پارنجن
-
پابرنجن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pābe(a)ranjan = پارنجن
-
پای رنجن
لغتنامه دهخدا
پای رنجن . [ رَ ج َ ] (اِ مرکب ) پای برنجن . پارنجن . پای اورنجن . پای برنجن . پای ابرنجن . (رشیدی ). خلخال . (مهذب الاسماء).
-
بافرجن
لغتنامه دهخدا
بافرجن . [ ف َ ج َ ] (اِ) مبدل پاورنجن و پابرنجن ، که خلخال باشد، بمعنی پارنجن . خلخال . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 181). پای برنجن . (ناظم الاطباء). رجوع به پابرنجن و رجوع به خلخال شود.
-
پاورنجن
لغتنامه دهخدا
پاورنجن . [ وَ رَ ج َ ] (اِ مرکب ) حلقه ای از سیم یا زر که زنان در پای کنند. خلخال . پارنجن . پاآورنجن . پااورنجن . حَجل . حِجل . حِجِل . حَجَل : کند حور بهشتش طوق گردن اگر از پایش افتد پاورنجن .بدرالدین شاشی .
-
دست برنجن
لغتنامه دهخدا
دست برنجن . [ دَ ب َ رَ ج َ ] (اِ مرکب ) دستینه ای باشد از طلا و نقره و مانند آن که زنان بر دست کنند. (برهان ) (از آنندراج ).زیوری است مانند حلقه که زنان بر ساعد پوشند و به هندی کنگن گویند. (غیاث ). به فتح باء است برای اینکه فتحه بدل «آ» می باشد و اص...