کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پارسنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پاهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پاهنگه› pāhang = پارسنگ
-
پاسنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pāsang = پارسنگ
-
ورسنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] varsang = پارسنگ
-
counterbalances
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعادل، موازنه، وزنه تعادل، پارسنگ، خنثی کردن، موازنه کردن، برابری کردن، پارسنگ کردن
-
counterbalance
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعادل، موازنه، وزنه تعادل، پارسنگ، خنثی کردن، موازنه کردن، برابری کردن، پارسنگ کردن
-
ballast
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بالستیک، بالاست، ماسه، پارسنگ
-
ballasts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بالستیک، بالاست، ماسه، پارسنگ
-
ballast tamper, ballast tamping machine
ماشین زیرکوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] دستگاهی برای متراکم کردن پارسنگ از زیر ریلبند
-
سَرى تِرازى
لهجه و گویش بختیاری
sari terâzi پارسنگ ترازو، نابرابرى دو کفه ترازو.
-
ballast compactor, ballast consolidator
ماشین روکوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] دستگاهی برای کوبیدن و متراکم کردن پارسنگ سست از روی خط
-
cribbing bucket
جام آخوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] جامی باریک برای برداشتن پارسنگ میان دو ریلبند
-
switch tamper
سوزنکوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] نوعی زیرکوب با توانایی فشردن پارسنگ در محل سوزن
-
counterweights
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وزنه برداری، وزنه تعادل، حالت تعادل، پارسنگ، چربیدن بر
-
پاره سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پارسنگ› pāresang ۱. پارهای از سنگ؛ یک تکۀ سنگ.۲. = پارسنگ
-
counterweight
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وزنه، وزنه تعادل، حالت تعادل، پارسنگ، چربیدن بر