کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پارسائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پارسائی
لغتنامه دهخدا
پارسائی . (حامص ) پرهیز از گناه با طاعت با عبادت با قناعت . وَرَع . حصانت . حصن . (دهار). پرهیزکاری . پاکدامنی . زُهد. زَهادت . دیانت . (دهار). پاکی . عفت . عفاف . تعفّف . مقابل ناپارسائی : نباید که باشی فراوان سخن بروی کسان پارسائی مکن . فردوسی .شگف...
-
جستوجو در متن
-
تعبد و تزهد
فرهنگ گنجواژه
پارسائی.
-
پارسایی
لغتنامه دهخدا
پارسایی . (حامص ) رجوع به پارسائی شود.
-
حصن
لغتنامه دهخدا
حصن . [ ح ُ / ح َ / ح ِ ] (ع اِمص ) پارسائی زن . (منتهی الارب ). پارسائی . (دهار). عفت زن .
-
پاک روی
لغتنامه دهخدا
پاک روی . [ رَ ] (حامص مرکب ) عمل آنکه پاکرو باشد. پارسائی .
-
پاکجامگی
لغتنامه دهخدا
پاکجامگی . [ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) پارسائی .
-
پاک تنی
لغتنامه دهخدا
پاک تنی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) پاکیزه تنی . پارسائی . عفت .
-
پاک روانی
لغتنامه دهخدا
پاک روانی .[ رَ ] (حامص مرکب ) پاکدرونی . پاکدامنی . پارسائی .
-
صالحان
لغتنامه دهخدا
صالحان . [ ل ِ ] (اِ) ج ِ فارسی صالح : یکی از جمله ٔ صالحان به خواب دید پادشاهی را در بهشت و پارسائی را در دوزخ . (گلستان ).
-
دیانت گری
لغتنامه دهخدا
دیانت گری . [ ن َ گ َ ] (حامص مرکب ) پارسائی و عدالت و صداقت . (ناظم الاطباء).
-
زهدیات
لغتنامه دهخدا
زهدیات . [ زُ دی یا ] (ع اِ) ج ِ زهدیه . آنچه درباره ٔ زهد و پارسائی گفته ونوشته شده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زهد شود.
-
پرهیزکاری کردن
لغتنامه دهخدا
پرهیزکاری کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پارسائی کردن . پارسا گردیدن . تورع . تعفف . استعفاف . نساکة.
-
عفیفی
لغتنامه دهخدا
عفیفی . [ ع َ ] (حامص ) پاکدامنی . پارسائی . عصمت . حیا. شرم . (ناظم الاطباء). عفت .عفة. عفاف . رجوع به عفیف و عفة و عفت و عفاف شود.
-
حاصن
لغتنامه دهخدا
حاصن . [ ص ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حصن : و امراءة حاصن ؛ زن پارسائی گزیده . زن پرهیزکار. || زن شوی کرده . محصنة.