کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پارازیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پارازیت
/pārāzit/
معنی
۱.(برق).سیگنالهای الکتریکی که وارد سیگنالهای مخابراتی میشوند و باعث اختلال در آنها میگردند.
۲. (زیستشناسی) موجود زنده که در خارج یا داخل بدن جاندار دیگر زندگی کند و غذای خود را از بدن او بگیرد؛ انگل.
۳. [مجاز] کسی که به هزینۀ دیگران زندگی کند؛ مفتخور؛ طفیلی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. انگل، طفیل، طفیلی، میکرب
۲. خشخش، نوفه
۳. حشو، زاید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پارازیت
واژگان مترادف و متضاد
۱. انگل، طفیل، طفیلی، میکرب ۲. خشخش، نوفه ۳. حشو، زاید
-
پارازیت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] ← اختلال
-
پارازیت
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) 1 - حشو، زاید. 2 - انگل ، طفیلی . 3 - اختلالی که در دریافت امواج رادیویی به وجود می آید. ؛ ~ ول کردن کنایه از: میان سخن دیگران حرف زدن .
-
پارازیت
لغتنامه دهخدا
پارازیت . (اِ) (فرانسوی ، اِ) طفیلی . حیوان و گیاه طفیلی . انگل . (فرهنگستان ). || حشو و زاید.
-
پارازیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: parasite] pārāzit ۱.(برق).سیگنالهای الکتریکی که وارد سیگنالهای مخابراتی میشوند و باعث اختلال در آنها میگردند.۲. (زیستشناسی) موجود زنده که در خارج یا داخل بدن جاندار دیگر زندگی کند و غذای خود را از بدن او بگیرد؛ انگل.۳. [مجاز] کس...
-
پارازیت
دیکشنری فارسی به عربی
ضوضاء , هريسة
-
واژههای مشابه
-
پارازیت دادن
دیکشنری فارسی به عربی
مربي
-
جستوجو در متن
-
خشخش
واژگان مترادف و متضاد
پارازیت، نوفه
-
superparasite
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوپر پارازیت
-
parasitizes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پارازیت می کند، انگل شدن بر، طفیلی شدن
-
نوفه
واژگان مترادف و متضاد
۱. پارازیت، خشخش ۲. سروصدا
-
rejecter
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رجکت، دافع، دستگاه دفع پارازیت
-
ضوضاء
دیکشنری عربی به فارسی
خش , اختلا ل , پارازيت , سروصدا