کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پادو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پادو
/pādo[w]/
معنی
۱. شاگرد دکان یا کارگاه که در پی کارهای مختلف سرپایی فرستاده میشود.
۲. خانهشاگرد.
۳. کسی که برای انجام دادن کاری دوندگی کند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پاکار، پیشخدمت، شاگرد، نوچه، نوکر ≠ کارفرما
دیکشنری
doorman, flunky, legman, office boy, page
-
جستوجوی دقیق
-
پادو
واژگان مترادف و متضاد
پاکار، پیشخدمت، شاگرد، نوچه، نوکر ≠ کارفرما
-
پادو
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) گماشته ، کسی که پی فرمان ها می رود.
-
پادو
لغتنامه دهخدا
پادو. (اِ) (فرانسوی ، اِ) روبان و نوار ممزوج از پنبه و ابریشم .
-
پادو
لغتنامه دهخدا
پادو. (اِخ ) بلده ای به ایتالیا، در وِنسی دارای 125000 تن سکنه . این شهر اسقف نشین و صاحب دانشگاه و کاخهای مجلل و کارخانه های ماهوت بافی و مولد تیت لیو مورخ و مانتگنا نقاش مشهور است .
-
پادو
لغتنامه دهخدا
پادو. (اِخ ) موضعی به چهارفرسنگی مشرق و شمال فتح آباد.
-
پادو
لغتنامه دهخدا
پادو. [ دَ / دُو ] (اِ مرکب ، نف مرکب ) پاکار. || خدمتکارگونه و فرمانبر. وردست ِ شاطرِ نانوائی . || در اصطلاح حمّامیان آنکه در سر حمام بمشتریان لنگ و حوله و قطیفه ودیگر لوازم دهد. || شاگرد حجره ٔ تجّار.
-
پادو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) pādo[w] ۱. شاگرد دکان یا کارگاه که در پی کارهای مختلف سرپایی فرستاده میشود.۲. خانهشاگرد.۳. کسی که برای انجام دادن کاری دوندگی کند.
-
پادو
دیکشنری فارسی به عربی
خادم
-
واژههای مشابه
-
پادو مهمانخانه
دیکشنری فارسی به عربی
خادم
-
شاگرد و پادو
فرهنگ گنجواژه
وردست.
-
پادو و چراغچی
فرهنگ گنجواژه
فراش.
-
پاکار و پادو
فرهنگ گنجواژه
وردست.
-
جستوجو در متن
-
گارسون
واژگان مترادف و متضاد
پادو، پیشخدمت