کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پادار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پادار
/pādār/
معنی
۱. برقرار.
۲. ثابت؛ پابرجا
۳. پاینده؛ باقی.
〈 پادار شدن: (مصدر لازم) [مجاز] پابرجا شدن؛ استوار شدن.
〈 پادار کردن: (مصدر متعدی) [مجاز]
۱. برقرار کردن.
۲. پابرجا کردن.
۳. (حسابداری) تٲمین اعتبار برای هزینهای.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پادار
لغتنامه دهخدا
پادار. (نف مرکب ) آنکه پای دارد. پایور. مقابل بی پا. || معتبر. بااعتبار. توانگر. که مفلس نیست . که پول نزد او سوخت نشود. || پادار در دوستی ؛ باوفا. وفی ّ. || اسب جلد و تند و تیز. || همیشه . باقی . برقرار. (برهان ). || (اِ مرکب ) چوب دستی بزرگ . چماق ...
-
پادار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹پایدار› [مجاز] pādār ۱. برقرار.۲. ثابت؛ پابرجا۳. پاینده؛ باقی.〈 پادار شدن: (مصدر لازم) [مجاز] پابرجا شدن؛ استوار شدن.〈 پادار کردن: (مصدر متعدی) [مجاز]۱. برقرار کردن.۲. پابرجا کردن.۳. (حسابداری) تٲمین اعتبار برای هزینهای.
-
واژههای مشابه
-
پادار و بلد
فرهنگ گنجواژه
آشنا، وارد.
-
جادار و پادار
فرهنگ گنجواژه
قایم ، محکم.
-
جستوجو در متن
-
legged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پا، پادار، پادراز، لندوک، پایه دار
-
footy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پاها، پایی، پادار، دارای پا، پست
-
pedate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پشیمون شدم، پادار، پنجه دار، شبیه پا
-
مقاوم
واژگان مترادف و متضاد
۱. استوار، بادوام، سخت، پایدار، ثابت ۲. پادار ۳. متمکن ۴. سرسخت ≠ سست، غیرمقاوم
-
بااعتبار
واژگان مترادف و متضاد
باارزش، پادار، صاحباعتبار، متمول، محترم، معتبر، معتمد، موثق ≠ بیآبرو، بیاعتبار، نامعتبر
-
دائر کردن
لغتنامه دهخدا
دائر کردن . [ ءِ ک َ دَ ] (مص مرکب )آباد کردن و معمور گردانیدن . || از نو رواج دادن و رائج کردن . بر پا گردانیدن . پادار کردن .
-
shiftier
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شفافتر، حیله گر، بی ثبات، دست و پادار، زرنگ، با ابتکار، با تدبیر، فریب امیز، متغیر، عیار
-
shiftiest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سریع ترین، حیله گر، بی ثبات، دست و پادار، زرنگ، با ابتکار، با تدبیر، فریب امیز، متغیر، عیار
-
shifty
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیک، حیله گر، بی ثبات، دست و پادار، زرنگ، با ابتکار، با تدبیر، فریب امیز، متغیر، عیار