کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاتوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پاتوق
/pātoq/
معنی
۱. جایی که کسی معمولاً ساعتهای بیکاری خود را در آن میگذراند.
۲. [قدیمی] جایی که پرچم را نصب کنند و گروهی دور آن جمع شوند؛ پای عَلَم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پاتوغ، کانون، لنگر، مجمع، محفل، مرکز، میعادگاه، وعدهگاه
دیکشنری
den, haunt, nest, port of call, rendezvous, tryst
-
جستوجوی دقیق
-
پاتوق
واژگان مترادف و متضاد
پاتوغ، کانون، لنگر، مجمع، محفل، مرکز، میعادگاه، وعدهگاه
-
پاتوق
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ فا - تر. ] (اِمر.) = پاتوغ : محلی که همیشه در آنجا عده ای گرد هم آیند.
-
پاتوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹پاتوغ› [عامیانه] pātoq ۱. جایی که کسی معمولاً ساعتهای بیکاری خود را در آن میگذراند.۲. [قدیمی] جایی که پرچم را نصب کنند و گروهی دور آن جمع شوند؛ پای عَلَم.
-
پاتوق
دیکشنری فارسی به عربی
محطة , مزار , ملتقي
-
واژههای مشابه
-
پاتوق دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [ترکی. فارسی] ‹پاتوغدار› pātoqdār سردسته و کسی که پاتوق را اداره میکند.
-
پاتوق ،پاطوق
لهجه و گویش تهرانی
محل تجمع و دیدار،محل ثابت حضور و اتراق
-
واژههای همآوا
-
پاتوغ
لغتنامه دهخدا
پاتوغ . (اِ مرکب ) (از:«پای » فارسی ، بمعنی محل و جای + توغ ترکی ) و آن نیزه ٔ کوتاهی است که دُم اسب بر سر آن بندند و بر فراز آن گوئی زرین آویزند و پیشاپیش حکام و سرداران برند، و معنی ترکیبی آن محل عادی اجتماعات لوطیان در محلت یا شهر یا قریه ای است .
-
جستوجو در متن
-
زیرِ گُذر
لهجه و گویش تهرانی
پاتوق لاتها
-
میعادگاه
واژگان مترادف و متضاد
پاتوق، میعاد، میقاتگاه، وعدهگاه
-
وعدهگاه
واژگان مترادف و متضاد
پاتوق، قرار، میعاد
-
stamping ground
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمبر زمین، پاتوق، میعادگاه
-
سردم
لهجه و گویش تهرانی
پاتوق، محل توقف