کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پابند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پابند
/pāband/
معنی
۱. ریسمانی که با آن پای حیوان، اسیر، یا مجرم را ببندند.
۲. (صفت مفعولی) [مجاز] مقید؛ گرفتار.
۳. (صفت مفعولی) [مجاز] کسی که به کاری یا شخصی علاقهمند باشد.
۴. [قدیمی] بَخو؛ قید.
〈 پابند شدن: (مصدر لازم)
۱. مقید شدن؛ گرفتار شدن.
۲. [مجاز] عاشق شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مقید، وابسته
۲. اسیر، دچار، گرفتار
۳. عیالوار، متاهل، معیل
۴. دلباخته، عاشق، فریفته، مفتون، هواخواه
۵. بند، قید، پاوند
دیکشنری
noose, restriction, shackle, trammel
-
جستوجوی دقیق
-
پابند
واژگان مترادف و متضاد
۱. مقید، وابسته ۲. اسیر، دچار، گرفتار ۳. عیالوار، متاهل، معیل ۴. دلباخته، عاشق، فریفته، مفتون، هواخواه ۵. بند، قید، پاوند
-
rail fastener, fastener, rail clip
پابند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ابزاری فنری برای محکم کردن پایۀ ریل بر روی زینچه یا ریلبند
-
پابند
فرهنگ فارسی معین
(بَ) 1 - (اِمر.) بندی برای بستن پای مجرمان . 2 - عقال ، آنچه که با آن پای حیوان را ببندند. 3 - (ص مر.) گرفتار، اسیر. 4 - شیفته ، مفتون . 5 - متعهد، وفادار.
-
پابند
لغتنامه دهخدا
پابند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) آنچه بر پای دواب بندند. نوار یا طنابی که بر مچ ستور بندند وبه میخ استوار کنند. شکال . رِساغ . رِصاغ . || بندی که بر پای مجرم نهند. پاوَند. || (ن مف مرکب ) مقید و گرفتار. پای بند. مقابل مجرّد. - پابند چیزی بودن ؛ بدان تعلق خ...
-
پابند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پایبند، پایوند، پاوند› pāband ۱. ریسمانی که با آن پای حیوان، اسیر، یا مجرم را ببندند.۲. (صفت مفعولی) [مجاز] مقید؛ گرفتار.۳. (صفت مفعولی) [مجاز] کسی که به کاری یا شخصی علاقهمند باشد.۴. [قدیمی] بَخو؛ قید.〈 پابند شدن: (مصدر لازم)۱. مقید ش...
-
پابند
دیکشنری فارسی به عربی
صندل خشبي , عقال
-
پابند
لهجه و گویش تهرانی
قید
-
واژههای مشابه
-
bound variable
متغیر پابند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] متغیری که مقید به سور است و نمیتوان یک ثابت به جای آن قرار داد
-
cut spike
میخ پابند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] قطعۀ فلزی میخمانند با مقطع چهارگوش و نوکتیز که برای اتصال ریل یا زینچه به ریلبند چوبی به کار میرود
-
screw spike
پیچ پابند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] قطعهفلز پیچمانندی که بهجز بخش گلویی، بقیۀ طول آن دارای رِزوه است و برای اتصال ریل یا زینچه به ریلبند به کار میرود
-
جستوجو در متن
-
بُخُو
لهجه و گویش تهرانی
پابند ، پابند چهارپایان
-
پاوند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pāvand = پابند
-
پای بند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی، مجاز] pāyband = پابند