کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پائیزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پائیزی
لغتنامه دهخدا
پائیزی . (ص نسبی ) خریفی . خزانی .
-
واژههای مشابه
-
پائیزی نسوی
لغتنامه دهخدا
پائیزی نسوی . [ زی ِ ن َ س َ ] (اِخ ) مجدالدین محمد الپائیزی النسوی . از شعرای عصر سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه (596 - 617 هَ . ق .) است . محمد عوفی درلباب الالباب آورده است که : در شهور سنه ٔ ست مائه او را در نسا دیدم و شاهنشاهنامه ای می ساخت و وق...
-
جستوجو در متن
-
مجدالدین
لغتنامه دهخدا
مجدالدین . [ م َ دُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به پائیزی نسوی شود.
-
پائیزه
لغتنامه دهخدا
پائیزه . [ زَ/ زِ ] (ص نسبی ) پائیزی . مقابل بهاره : کشت پائیز.
-
خریفی
لغتنامه دهخدا
خریفی . [ خ َ ] (ص نسبی ) خزانی . تیرماهی . پائیزی . (یادداشت بخط مؤلف ). || محصول و خرمن پائیزی . (ناظم الاطباء). || هر گیاهی که در موسم درو روئیده باشد. (ناظم الاطباء).
-
تیرماهی
لغتنامه دهخدا
تیرماهی . (ص نسبی ) خریفی . خزانی .پائیزی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خریفی . || منسوب به تیرماه و تابستانی . (ناظم الاطباء).
-
خرفی
لغتنامه دهخدا
خرفی . [ خ َ رَ فی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به خریف . || میوه ٔ تازه ٔ پائیزمیوه ٔ پائیزی . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
صیدلة
لغتنامه دهخدا
صیدلة. [ ص َ دَ ل َ ] (ع اِمص ) صیدنة. گیاه شناسی . داروفروشی .عطاری . عمل صیدلانی . در کشف الظنون آرد: علم صیدله از فروع طب است و در تمییز متشابهات از اشکال رستنیهابحث کند که چینی است یا هندی است یا رومی و از شناختن زمان آن که تابستانی است یا پائیزی...
-
چهار فصل
لغتنامه دهخدا
چهار فصل . [ چ َ / چ ِف َ ] (اِ مرکب ) (مرکب از چهار + فصل ) چهارموسم . چهارگاه . یک قسمت از چهار قسمت سال شمسی و تقسیمات چهارگانه که از نوروز یعنی اعتدال ربیعی آغاز شود چنین است : بهار و تابستان و پائیز و زمستان و هر فصلی به طور متوسط 90 روز دارد و ...
-
ثقل
لغتنامه دهخدا
ثقل . [ ث ِ ] (ع اِمص ، اِ) ثقالت . گرانی . سنگینی . (مقابل خفّت ) : خلقی را به ثقل وَطأت و فضل قوت در زیر پای پست میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 287). || رخت و باروبنه ٔ مسافر. بار سنگین . چیز گران : یعقوب ثقل و بنه ٔ او بر گرفت و بسیستان باز آمد. (...
-
پنجاب
لغتنامه دهخدا
پنجاب . [ پ َ ] (اِخ ) سرزمین پنج رود میان رود سند (از غرب ) و جمنا (از شرق ) و پنج رود به نامهای جهلم ، جناب ، راوی ، بئاس ، ساتلج آن را مشروب می سازد.دشتی است آبرُفتی و هموار. نام یکی از ایالات شمال غربی هندوستان و جنوب شرقی ایران است و با گنگ ناحی...
-
برگ
لغتنامه دهخدا
برگ . [ ب َ ] (اِ) آن جزء از هر گیاهی که نازک و پهن است و از کناره های ساقه و یا شاخه های باریک میروید. (ناظم الاطباء). به عربی ورق گویند. (از برهان ). جزوی از گیاه که نازک و پهن است و از کناره های ساقه یا شاخه ها روید وبیشتر برنگ سبز است . اندامی از...