کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يُنبِتُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
يُنبِتُ
فرهنگ واژگان قرآن
مي روياند - کِشت می کند
-
جستوجو در متن
-
حظائر
لغتنامه دهخدا
حظائر. [ ح َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ حظیرة. و قد ینبت [ بر سیاوشان ] فی حظائرالغنم . (ابن البیطار). حظایر. رجوع به حظیره شود.
-
غذم
لغتنامه دهخدا
غذم . [ غ َ ذَ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن گیاه که از میان کشت برکشند. (مهذب الاسماء). نبت ، و انشد الجوهری للقطامی : فی عثعت ینبت الحوذان و الغذما. (تاج العروس ).
-
نبتة
لغتنامه دهخدا
نبتة. [ ن َ ب َ ت َ ] (ع اِ) نوع روییدن گیاه و هیأت روئیدن . (ناظم الاطباء). شکل النبات و حاله التی ینبت علیها. (معجم متن اللغة). شکل و طرز روئیدن گیاه .
-
ذرق
لغتنامه دهخدا
ذرق . [ ذُ رَ ] (ع اِ) حندقوقا. حندقوقی . حباقی . سپست دشتی . آسپست دشتی . حندقوق . حندقوقی بری . حندقوقای بستانی (؟) دیوسپست . دیوآسپست . عرقضان . عرقصا. عرقصان . عریقصاء. عریقصان . عریقصانة و در ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان آمده است : ذُرَق ، ابوحنیفه ...
-
سخبر
لغتنامه دهخدا
سخبر. [ س َ ب َ ] (ع اِ) نوعی از درخت که به اذخر ماند و مار آن را دوست دارد. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || رکب فلان السخبر؛ بی وفایی نمود. (منتهی الارب ). غدر کرد. (از اقرب الموارد) : و الغدر ینبت فی اصول السخبر.؟ (از منتهی الارب ).
-
شامسة
لغتنامه دهخدا
شامسة. [ م ِ س َ ] (ع ص ) مؤنث شامس بمعنی آفتاب گیریا آفتاب دار: ابن بیطار در ذیل انثلیس گوید و ینبت [ انثلیس ] فی اماکن سبخة شامسة. (ابن بیطار ج 1 ص 58). || آن زن که نظری بمرد نکند و مرد را بطمع در خود برنینگیزد. ج ، شموس . (از تاج العروس ).
-
قبادوقیا
لغتنامه دهخدا
قبادوقیا. [ ق َب ْ با] (اِخ ) قبادق . رجوع به قبادق و قباذق و کاپادوکیه شود: و هذاالنوع من الحضض یکون فی بلاد لوقیا و بلاد قبادوقیا کثیراً جداً. (ابن البیطار در کلمه ٔ حضض ). و هو [ ای السوس ] ینبت کثیراً بالبلاد التی یقال لها قبادوقیا. (ابن البیطار)...
-
نابت
لغتنامه دهخدا
نابت . [ ب ِ ] (ع ص ) رویاننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث ) (اقرب الموارد) (المنجد). || روینده . (آنندراج )(ناظم الاطباء) (غیاث ) : چون تخم حقیقت در زمین یقین او نابت یافت . (وصاف ص 562). || تازه ٔ هر چیز هنگامی که بروید و خرد بود. (المنجد). ا...
-
مناقع
لغتنامه دهخدا
مناقع. [ م َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ مَنقَع، به معنی دریاو جایی که در آن آب گرد آید. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). ج ِ منقع. (از اقرب الموارد). ج ِ منقع و مَنقَعَة. (ناظم الاطباء) : و هو ینبت فی القیعان و مناقعالماء. (ابن البیطار، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)...
-
ارض الغور
لغتنامه دهخدا
ارض الغور.[ اَ ضُل ْ ] (اِخ ) اردن : حدق هو الباذنجان ... هو اسم عربی معروف بالقدس و ما والاها لنوع من الباذنجان برّی ینبت عندهم بریحا و ارض الغور جمیعه . (ابن البیطار جزء ثانی ص 14 س 109).
-
افیاء
لغتنامه دهخدا
افیاء. [ اَف ْ ] (ع اِ) ج ِ فَی ٔ، بمعنی سایه ٔ زوال که بعد از گشتن آفتاب باشد. و غنیمت و غیره . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). سایه ها. اظلال . (یادداشت مؤلف ) : و ینبت فی رؤس جبال الشامخة و فی الافیاء. (ابن البیطار ذیل کلمه ٔ جنطیان...
-
حرشا
لغتنامه دهخدا
حرشا. [ ح َ ] (ع اِ) حَرثا (با ثاء مثلثة). حَرشاء. حرشانه . خردل بری . قجی . نباتیست همچون سپندان . (مهذب الاسماء). خردل البر. حریشه . ظفرقطورا. نبات شعری ینبت فی الارض الحرشاء الجبلیة. (ابن البیطار). ایهقان . جرجیر بری .
-
خشنه
لغتنامه دهخدا
خشنه . [ خ َ ش ِ ن َ ] (ع ص ) مؤنث خشن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). ج ، خَشِنات : و ینبت البنفسج فی المواضع الطلیلة الخشنة. (ابن بیطار).- ارض خشنة ؛ زمین درشتناک . (یادداشت بخط مؤلف ).