کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يُحِلُّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
يُحِلُّ
فرهنگ واژگان قرآن
حلال مي کند(اصلش ازکلمه حل به معناي باز کردن گره است)
-
واژههای مشابه
-
يَحِلَّ
فرهنگ واژگان قرآن
که حلول کند (حلول به معناي اقامت و استقرار در مکان است )
-
يَحِلُّ
فرهنگ واژگان قرآن
حلول مي کند(حلول به معناي اقامت و استقرار در مکان است )
-
لَا يَحِلُّ
فرهنگ واژگان قرآن
حلال نیست(اصلش ازکلمه حل به معناي باز کردن گره است)
-
واژههای همآوا
-
يَحِلَّ
فرهنگ واژگان قرآن
که حلول کند (حلول به معناي اقامت و استقرار در مکان است )
-
يَحِلُّ
فرهنگ واژگان قرآن
حلول مي کند(حلول به معناي اقامت و استقرار در مکان است )
-
جستوجو در متن
-
ترفلان
لغتنامه دهخدا
ترفلان . [ ت َ ف ُ ] (اِخ ) موضعی است بشام در شعر نعمان بن بشیر انصاری که گوید : یا خلیلی ّ ودّعا دار لیلی ̍لیس مثلی یحل دارالهوان ان قینیة تحل حفیراًو محباً فجنتی ترفلان ...(از معجم البلدان ).
-
زمارةالراعی
لغتنامه دهخدا
زمارةالراعی . [ زَم ْ ما رَ تُرْ را ] (ع اِ مرکب ) آذان العنز است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گیاهی است که بدان مداوا کنند. (از اقرب الموارد): قیل انه یحل التهبج و جرب جالینوس ان سلاقته مفتت للحصاة الکلیته و قال قوم ینفع من قروح الامعاء و المقص و آلام ال...
-
زاغ دشت
لغتنامه دهخدا
زاغ دشت . [ غ ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) زاغ است و آن را کلاغ دشت (غراب الزرع ) نیزمیگویند از آن روی که در دشت و صحرا زندگی میکند:یکی دشت پیمای پرنده زاغ بدیدار و رفتار زاغ و نه زاغ . اسدی (گرشاسب نامه ).محقق حلی در کتاب شرایع آرد: و یحل غراب الز...
-
طائل
لغتنامه دهخدا
طائل . [ ءِ ] (ع ص ، اِ) فزونی . مزیّت . فضل . || توانائی . قدرت . دستگاه . || توانگری . غنا. || فراخی . سعة. || فائدة. سود. نفع. و این معنی جز در مورد نفی ، در موارد دیگر استعمال نشود. یقال : لاطائل فی هذا الامر. || ماهو بطائل ؛ یعنی بی خیر و سخت فر...
-
نازه النفس
لغتنامه دهخدا
نازه النفس . [ زِ هَُن ْ ن َ ] (ع ص مرکب ) پرهیزکار. که تنها باشد و به خود و مال خود مخالطت بیوت نکند و مال و خانه ٔ خود از دیگران نیالاید. (منتهی الارب ). نازه النفس ؛ عفیف متکرم یحل وحده و لایخالط البیوت بنفسه و لاماله . (اقرب الموارد) (معجم متن ال...
-
داودی
لغتنامه دهخدا
داودی . [ وو ] (اِخ ) ابوالقاسم . ثعالبی گوید در روزگار ما او صدر اهل فضل و یگانه ٔاعیان ادب و علم به شهر هرات است و در جود و بخشندگی شهره و مآثرش در ریاست مأثورست . از اشعار اوست :ربما قصرالصدیق المقل عن حقوق بهن لایستقل و لئن قل نائل فصفاءفی وداد ...