کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَلْبَسُونَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
يَلْبَسُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
می پوشند
-
واژههای مشابه
-
يَلْبِسُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
مي پوشانند - مشتبه مي کنند - پوشيده و مشکل مي کنند- به اشتباه مي اندازند - دچار اشتباه مي کنند (در عبارت "وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکاً لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلاًَ وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُونَ" منظور اين است که اگر در پاسخ منکران پيامبر که به بش...
-
واژههای همآوا
-
يَلْبِسُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
مي پوشانند - مشتبه مي کنند - پوشيده و مشکل مي کنند- به اشتباه مي اندازند - دچار اشتباه مي کنند (در عبارت "وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکاً لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلاًَ وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُونَ" منظور اين است که اگر در پاسخ منکران پيامبر که به بش...
-
جستوجو در متن
-
میازر
لغتنامه دهخدا
میازر. [ م َ زِ ] (ع اِ) مئازر. ج ِ میزر یا مئزر: قلما یلبسون المیازر. (احسن التقاسیم ص 440). رجوع به میزر شود.
-
زخمة
لغتنامه دهخدا
زخمة. [ زَ م َ ] (ع اِ) نیم تنه که سینه و تمام بالاتنه ٔ انسان را بپوشد. صدرة. و این لغت متداول مردم عراقست : یلبسون زخمة و علی الزخمه ... رجوع به مجلة لغة العرب سال 8 ص 199 شود.
-
حله پوش
لغتنامه دهخدا
حله پوش . [ ح ُل ْ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) پوشنده ٔ حله و لباس نو و فاخر : صبا از زلف و رویش حله پوش است گهی قاقم گهی قندزفروش است . نظامی .سپیده دم که شدم حله پوش حجله و سورو یلبسون ثیاباً شنیدم از لب حور.نظام قاری (دیوان ص 32).
-
شارة
لغتنامه دهخدا
شارة. [ رَ ] (ع اِ) صورت . ج ، شارات . (مهذب الاسماء) (دهار). || نشان روی . (دهار). || هیئت . || لباس . (دهار) (منتهی الارب ). یقال : فلان حسن الشارة؛ ای حسن الهیئة و اللباس . (دهار). و منه حدیث عاشورا: کانوا یلبسون فیه نسائهم حلیتهم و شارتهم ؛ ای لب...
-
لَبَسْنَا
فرهنگ واژگان قرآن
مشتبه كرديم - پوشيده و مشكل كرديم - به اشتباه انداختيم - دچار اشتباه كرديم (در عبارت "وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکاً لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلاًَ وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُونَ" منظور اين است كه اگر در پاسخ منكران پيامبر كه به بشر بودن پيامبر ايراد ...
-
استبرق
لغتنامه دهخدا
استبرق . [ اِ ت َ رَ ] (معرب ، اِ) معرب استبرک . (منتهی الارب ). دیبا. (مهذب الاسماء). دیبای ستبر. (ربنجنی ). دیبای سطبر یا دیبا که بزر ساخته باشند یا جامه ٔ حریر سطبر مانند دیبا یا برنداق سرخ مشابه زههای کمان . (منتهی الارب ). دیبای سفت و گنده است م...