کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَدُعُّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
يَدُعُّ
فرهنگ واژگان قرآن
به قهر ميراند - به خشونت و جفا از خود مىراند - پرت مي کند و دفع مي کند به شدت-به زور و به جفا رد مي کند(ازکلمه "دعّ " به معناي دفع و پرت کردن به شدت است )
-
واژههای مشابه
-
يَدْعُ
فرهنگ واژگان قرآن
بخوانَد -طلب کند (جزمش به دليل شرط شدن براي بعد از خود مي باشد.دعاء و نيز کلمه دعوت به معناي معطوف کردن توجه و نظر شخص دعوت شده است به سوي چيزي که آن شخص دعوت شده و اين کلمه معنائي عموميتر از کلمه نداء دارد ، براي اينکه نداء مختص به باب لفظ و صوت است...
-
واژههای همآوا
-
يَدْعُ
فرهنگ واژگان قرآن
بخوانَد -طلب کند (جزمش به دليل شرط شدن براي بعد از خود مي باشد.دعاء و نيز کلمه دعوت به معناي معطوف کردن توجه و نظر شخص دعوت شده است به سوي چيزي که آن شخص دعوت شده و اين کلمه معنائي عموميتر از کلمه نداء دارد ، براي اينکه نداء مختص به باب لفظ و صوت است...
-
جستوجو در متن
-
قاذة
لغتنامه دهخدا
قاذة. [ ذَ ] (ع اِ) ما یدع الناس شاذةو لاقاذة؛ فروگذار نمیکند هیچکس را. او دلاور است میکشد هر که را می بیند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تمزیر
لغتنامه دهخدا
تمزیر. [ ت َ ] (ع مص ) هموار پر کردن مشک را، یقال : مزر القربة فلم یدع فیها امتاً. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
صرورة
لغتنامه دهخدا
صرورة. [ ص َ رَ ] (ع ص ) آنکه حج نکرده باشد. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). مرد حج ناکرده . (دهار). || مردی که گرد زن نگردد. و قیل الصرورة الذی لم یتزوج من الرجال و النساء و قیل هو الذی یدع النکاح متبتلاً و منه الحدیث لاصرورة فی الاسلام . (منتهی الار...
-
صدیق
لغتنامه دهخدا
صدیق . [ ص َ ] (ع ص ، اِ) دوست . (منتهی الارب ) (ربنجنی ) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ج ، اصدقاء. صُدَقاء. صُدقان . جج ، اصادق . (منتهی الارب ). دوست خالص ضد عدوّ. یکدل . یکدله . هوالذی لم یدع شیئاً مما اظهره باللسان الا حققه بقلبه و عمل...
-
علاق
لغتنامه دهخدا
علاق . [ ع َ ] (ع اِ) دوستی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نظر و نگاه . (ناظم الاطباء). || علف و قوت و خورش روزگذار ستور: ما لنا من علاق ؛ أی من مرتع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ناشتاشکن . (اقرب الموارد). || ماترک الحالب ب...
-
تجلیل
لغتنامه دهخدا
تجلیل . [ ت َ ] (ع مص ) فراگرفتن . (صحاح جوهری ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). همه را فرارسیدن و بپوشانیدن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). فراز گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بپوشانیدن چیزی و فراز گرفتن . (آنندراج ): جلل المطر ا...
-
اصیلة
لغتنامه دهخدا
اصیلة. [ اَ ل َ ] (ع اِ) هلاک و موت . (منتهی الارب )(آنندراج ). هلاک و مرگ ، چون اصیل . اوس بن حجر گوید:خافوا الاصیلة و اعتلت ملوکهم و حملوا من اذی عزم باثقال . (از تاج العروس ).|| اصل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جمیع. همه : جاؤا باصیلتهم ؛ ای ب...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن محمد المکفوف . محدث است و از ابوبکربن عیاش از معروف بن خربوذ و او از ابی الطفیل و ابوالطفیل از ابوذر آرد که پیغمبر(ص ) فرمود: «لاتزول قدما عبد حتی یسئل عن حبنا اهل البیت و اومی الی علی ّ.» عسقلانی گوید این خبر اصل ندارد و نیز...
-
دعاء
لغتنامه دهخدا
دعاء. [ دُ ] (ع اِمص ) دعا. واحد ادعیه . (از اقرب الموارد). خواهانی بسوی خدا. (ناظم الاطباء). خدای خوانی . (یادداشت مرحوم دهخدا). ج ، أدعیة. (ناظم الاطباء). || در عرف علما کلمه ای است انشائی دلالت کننده بر طلب با اظهار خضوع ، و آنرا سؤال نیز گویند....