کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَدٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ذات ید
لغتنامه دهخدا
ذات ید. [ ت ُ ی َ ] (ع اِ مرکب ) دارائی . مال . ذات ید فلان ؛ مایملک او. قلت ذات یده ؛ تنگ دست گردید.
-
اشنان ید
لغتنامه دهخدا
اشنان ید. [ اُ ن ِ ی َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لوتوس . درخت سدر. کُنار. حندقوق . نبق : الحندقوقا و هو یطیب رائحةالید اذا غُسلت به . (از دزی ج 1 ص 25).
-
بی ید
لغتنامه دهخدا
بی ید. [ ی َدْ ] (ص مرکب ) (از: بی + ید) بی دست . که دست ندارد. || بی قدرت . رجوع به ید شود.
-
خلع ید
لغتنامه دهخدا
خلع ید. [ خ َ ع ِ ی َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ماده ٔ زیر شود.
-
ید تسلط
دیکشنری فارسی به عربی
ملکية
-
خلع ید
دیکشنری فارسی به عربی
طرد , ملکية
-
یدِ طولا
لهجه و گویش تهرانی
مهارت
-
یدِ مبسوط
لهجه و گویش تهرانی
مهارت
-
ید طولی
واژهنامه آزاد
زیردستی، توانایی
-
ید طولا
واژهنامه آزاد
دست درازتر، کنایه از تسلط بیشتر داشتن در کارها؛ طولا (طولی’) مونث صفت تفصیلی أطول در عربی به معنی طولانی تر، بنابراین به کار بردن "تر" و "ترین" با واژه طولا نادرست استز
-
protein-bound iodine
ید پروتئینوند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] مقدار ید خون که به پروتئینهای ناقل متصل است و به شکل آزاد و محلول در خون نیست و شاخصی برای ارزیابی فعالیت غدۀ تیروئید است
-
صاحب ید بیضا
لغتنامه دهخدا
صاحب ید بیضا. [ح ِ ب ِ ی َ دِ ب َ ] (اِخ ) کنایه از حضرت موسی است . || (ص مرکب ) در اصطلاح عامیانه ، کسی را گویندکه شکوه و جلالی داشته باشد. رجوع به ید بیضا شود.
-
خلع ید کردن
لغتنامه دهخدا
خلع ید کردن . [ خ َ ع ِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را ازدست کسی درآوردن . بسلطه ٔ کسی بر چیزی خاتمه دادن .
-
خلع ید کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اطرد ، إنتزاع المسؤولية
-
عصا و ید بیضا
فرهنگ گنجواژه
معجزات.