کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وی برنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
وی .اچ .اف
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ]V.H.F (اِ.) فرکانس های رادیویی بین 30 و 300 مگاهرتز.
-
وی .سی .دی
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ]V.C.D (اِ.) 1 - نوعی دیسک فشرده که تصویر و صدا بر روی آن قابل ضبط و پخش است ، ویدیو سی دی .
-
قاسم آباد وی نسار
لغتنامه دهخدا
قاسم آباد وی نسار. [ وِ ن ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است ازدهستان نجف آباد شهرستان بیجار. در 24000گزی شمال باختری بیجار کنار رودخانه ٔ قزل اوزان واقع است . سکنه آن 20 تن میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
په وی یه
لغتنامه دهخدا
په وی یه . [ پ ِ ی ِ ] (اِخ ) از شهرهای یونان قدیم . خشایارشاآن را تسخیر کرده است . (ایران باستان ج 1 ص 798).
-
پری تی وی
لغتنامه دهخدا
پری تی وی . [ پْری / پ ِ ] (اِخ ) نام الهه ٔ هندی تشخص زمین در رگ ودا. او زوجه ٔ دیوس (آسمان ) است و مادر موجودات . بعدها پوراناها او را زوجه ٔ سیوا شمردند و مظهر نیروی خیر و الهه ٔ زمین .
-
حسین ادنه وی
لغتنامه دهخدا
حسین ادنه وی . [ ح ُ س َ ن ِ اَ دِ ن َ ] (اِخ ) رجوع به حسین چلبی شود.
-
حسین چتالجه وی
لغتنامه دهخدا
حسین چتالجه وی . [ ح ُ س َ ن ِ چ َ ج َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ حنفی مدرس . او راست : «الحدیقة الندیة فی شرح الطریقة المحمدیة» و در 1230 هَ . ق . 1815/ م . درگذشت . (کشف الظنون ) (ایضاح المکنون ج 1ص 399) (معجم المؤلفین ) (هدیة العارفین ج 1 ص 329).
-
زبان اسلا وی
دیکشنری فارسی به عربی
سلافي
-
کاپری وی دی کاپرارادی مونتکوکلی
لغتنامه دهخدا
کاپری وی دی کاپرارادی مونتکوکلی . [ م ُ ت ِ کو ک ُ ] (اِخ ) لئون ، کنت دُ. ژنرال و رجل سیاسی پروسی . متولد در «شارلوتنبورگ ». وی ریاست امیرالبحری و سپس شانسلیه ٔ امپراطوری گردید. (1831 - 1899).
-
جستوجو در متن
-
شلتوک کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (کشاورزی) šaltukkāri کاشتن برنج؛ برنجکاری؛ زراعت برنج.
-
brassier
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برسیر، بی تدبیر، پر رو، بدل، بی شرم، برنگ برنج، برنج مانند
-
brassiest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرسبز، بی تدبیر، پر رو، بدل، بی شرم، برنگ برنج، برنج مانند
-
brassy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برنجی، قلب، بی تدبیر، پر رو، بدل، بی شرم، برنگ برنج، برنج مانند
-
برنج کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) berenjkāri کاشتن برنج؛ عمل نشا کردن برنج؛ شالیکاری.
-
رز
دیکشنری عربی به فارسی
برنج , دانه هاي برنج , بصورت رشته هاي برنج مانند دراوردن