کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ویژگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ویژگان
معنی
(ژَ) (اِ.) دوستان خاص ، نزدیکان .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ویژگان
لغتنامه دهخدا
ویژگان . [ ژَ / ژِ ] (اِ) ج ِ ویژه . خاصان و خاصگان . (برهان ). خواص . خاصگان : دگر هفته آمد به نخجیرگاه خود و موبد و ویژگان سپاه . فردوسی .بفرمود تا نوذر آمد به پیش ابا ویژگان و بزرگان خویش . فردوسی .از آن ویژگان پنج تن را ببردکه بودند بامغز و هشیار...
-
ویژگان
فرهنگ فارسی معین
(ژَ) (اِ.) دوستان خاص ، نزدیکان .
-
جستوجو در متن
-
خواص
فرهنگ واژههای سره
ویژگان
-
آویژگان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āvižgān ۱. ویژگان؛ خواص.۲. نزدیکان.
-
آویژگان
لغتنامه دهخدا
آویژگان . [ ژَ / ژِ ] (اِ) ج ِ آویژه . ویژگان . خواص . || مجازاً، دلبران . معشوقان .
-
ویژه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: apēčak] ‹ابیژه› viže ۱. خاص؛ خاصه؛ برگزیده: ◻︎ بفرمود تا نوذرش رفت پیش / ابا ویژگان و بزرگان خویش (فردوسی: ۱/۲۲۲).۲. [قدیمی] خالص.〈 بهویژه: (قید) بهخصوص؛ خصوصاً؛ مخصوصاً.
-
گیوگان
لغتنامه دهخدا
گیوگان . [ وْ ] (ص نسبی ) مرکب از: گیو + گان پسوند نسبت و اتصاف . منسوب به گیو. خاندان گیو. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : گرازه سر تخمه ٔ گیوگان بیامد بدان کار بسته میان . فردوسی .هشیوار و از تخمه ٔ گیوگان که بر درد و سختی نباشد ژگان . فردوسی .گرازه...
-
آسودگی
لغتنامه دهخدا
آسودگی . [ دَ / دِ] (حامص ) آرامش . آرامی . نرمی . آهستگی . فراغ بال . جمعیت خاطر. راحت . استراحت . سبات . بی رنجی : بباشیم بر آب و چیزی خوریم وزآن پس به آسودگی بگذریم . فردوسی .خود و ویژگان بر هیونان چست بباید به آسودگی راه جست . فردوسی .به آسودگی ر...
-
سکالیدن
لغتنامه دهخدا
سکالیدن . [ س ِ دَ ] (مص ) اندیشه و فکر کردن . (برهان ). مشاورة. (دهار) : باقصای جهان از فزع تیغش هر روزهمی صلح سکالد دل هر جنگ سکالی . فرخی .ای فرخی ار نام نکو خواهی جستن گرد در او گرد و جز آن خدمت مسکال . فرخی .سکالید با ویژگان سرای همه تیغ و جوشن ...
-
گریز
لغتنامه دهخدا
گریز. [ گ ُ ] (اِمص ) گریختن . فرار کردن : گر کند هیچگاه قصد گریزخیز ناگه به گوشش اندر میز. خسروی .ابا ویژگان ماند وامق بجنگ نه روی گریز و نه جای درنگ . عنصری .گرفتن ره دشمن اندر گریزمفرمای و خون زبونان مریز. اسدی .چو ثابت نباشد به جنگ و ستیزاز آن به...
-
ارغنده
لغتنامه دهخدا
ارغنده . [ اَ غ َ دَ / دِ ] (ص ) ارغند . آلغده . خشمگین . غضبناک . (برهان ). غضبان . خشم آلود. قهرآلود. (برهان ). آشفته و بخشم آمده : گه ارمنده ای و گه ارغنده ای گه آشفته ای و گه آهسته ای . رودکی .یکی نامه بنوشت نزدیک کیدچو شیری که ارغنده گردد ز صید....
-
دستیار
لغتنامه دهخدا
دستیار. [ دَس ْت ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) یاری ده . (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ). ممد ومعاون و مددکننده و یاری دهنده . (برهان ). مددکار و ممد. (آنندراج ) (انجمن آرا). مددکار. (غیاث ). قوت و قدرت دهنده و یار و ناصر. (ناظم الاطباء). معاضد. معاون . معین...
-
اندازه گرفتن
لغتنامه دهخدا
اندازه گرفتن . [ اَ زَ / زِگ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مقیاس کردن وزن یا طول و عرض و عمق (ارتفاع ). (فرهنگ فارسی معین ). پیمایش کردن و گز کردن و تعیین طول و عرض و عمق کردن . (ناظم الاطباء). پیمودن . سنجیدن . مساحی کردن . مساحت کردن . تقدیر کردن . کیل کرد...
-
پناهیدن
لغتنامه دهخدا
پناهیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) پناه بردن . پناه کردن . اندخسیدن . پناه جستن . عوذ.لوذ. التجاء. ملتجی شدن . حمایت خواستن : به یزدان پناهد بروز نبردنخواهد بجنگ اندرون آب سرد. فردوسی .به یزدان پناهید ازو جست بخت بدان تا بیاراید آن نو درخت . فردوسی .شما تیغه...