کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ویژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ویژه
/viže/
معنی
۱. خاص؛ خاصه؛ برگزیده: ◻︎ بفرمود تا نوذرش رفت پیش / ابا ویژگان و بزرگان خویش (فردوسی: ۱/۲۲۲).
۲. [قدیمی] خالص.
〈 بهویژه: (قید) بهخصوص؛ خصوصاً؛ مخصوصاً.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اختصاصی، خاص، خاصه، خصوصی، مختص، مخصوص
۲. بیآمیغ، پاک، خالص، سره، ناب ≠ عام، غیرخصوصی
دیکشنری
especial, exclusive, ic _, individual, ly, net, particular, peculiar, peculiarity, peculiarly, pet, private, proper, special, specific, specific _, specification, typical
-
جستوجوی دقیق
-
ویژه
واژگان مترادف و متضاد
۱. اختصاصی، خاص، خاصه، خصوصی، مختص، مخصوص ۲. بیآمیغ، پاک، خالص، سره، ناب ≠ عام، غیرخصوصی
-
ویژه
لغتنامه دهخدا
ویژه . [ ژَ/ ژِ ] (ص ، ق ) ویژ. خاص و خاصه . (برهان ). خاصه . (انجمن آرا) (آنندراج ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ) : چو بر دشمنی بر توانا بودبه پی نسپرد ویژه دانا بود. فردوسی .برادر جهان ویژه مارا سپردازیرا که فرزند او بود خرد. فردوسی .صدوسی سپر ویژه ٔ شه ز ...
-
ویژه
لغتنامه دهخدا
ویژه . [ ژِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
ویژه
فرهنگ فارسی معین
(ژِ) [ په . ] 1 - (ص .) خاص . 2 - خالص ، برگزیده . 3 - (ق .) مخصوصاً، خصوصاً.
-
ویژه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: apēčak] ‹ابیژه› viže ۱. خاص؛ خاصه؛ برگزیده: ◻︎ بفرمود تا نوذرش رفت پیش / ابا ویژگان و بزرگان خویش (فردوسی: ۱/۲۲۲).۲. [قدیمی] خالص.〈 بهویژه: (قید) بهخصوص؛ خصوصاً؛ مخصوصاً.
-
ویژه
دیکشنری فارسی به عربی
خاص , خصوصا , غريب , معين
-
واژههای مشابه
-
specific heat
گرمای ویژه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، فیزیک] مقدار گرمایی که باید به واحد جِرم جسم داده شود تا دمای آن یک درجه بالا رود
-
specific rate
میزان ویژه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] سنجهای که فراوانی وقوع یک رخداد را در یک زیرگروه خاص از جمعیت در مدتزمان معین نشان میدهد
-
special forces
نیروهای ویژه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] نیروهای سازمانیافته و آموزشدیدۀ نیروی زمینی که برای انجام عملیات ویژه تجهیز و آماده شدهاند
-
eigenvector
ویژهبُردار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] بُردار غیرصفری که جهت آن با تبدیل خطی تغییر نمیکند
-
eigenfrequency
ویژهبسامد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مشخصهبسامدی (characteristic frequency) که سامانۀ ارتعاشی با آن به نوسان درمیآید
-
narrowcast
ویژهپخش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] نوعی پخش پیام برای گیرندههای خاص
-
eigenfunction
ویژهتابع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] هر ویژهبُردار یک عملگر بر روی یک فضای تابعی
-
eigenstate
ویژهحالت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] حالتی دینامیکی که بُردار حالت آن، ویژهبُردار عملگری مربوط به یک کمیت فیزیکی مشخص است