کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ویل جوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بان ویل
لغتنامه دهخدا
بان ویل . (اِخ ) تئودور. شاعر فرانسوی است متولد سال 1823 و درگذشته به سال 1891 م . او پیروی از مکتب ویکتور هوگو و آلفرد دوموسه و تئوفیل گوتیه میکرده است .
-
پوکه ویل
لغتنامه دهخدا
پوکه ویل . [ پ ُ ک ِ ] (اِخ ) (لورنت ) ادیب فرانسوی . مولد مرلرولت (اُرن ) [ 1770 - 1838 م . ].
-
تیون ویل
لغتنامه دهخدا
تیون ویل . [ یُن ْ ](اِخ ) مرکز ولایتی در ایالت موزل فرانسه است که برکنار رود موزل واقع است و 23100 تن سکنه دارد و از مراکز قدیمی معادن و ذوب و تصفیه ٔ فلزات و تولیدات شیمیائی است . این ولایت بدو قسمت شرقی و غربی تقسیم شده که بخش شرقی آن 4 بخش و 80 ب...
-
چاه وِیل
لهجه و گویش تهرانی
خیلی عمیق
-
گورزو ویل کوپولسکی
لغتنامه دهخدا
گورزو ویل کوپولسکی . [ گُرْ زُوْ وی ک ُ پُل ْ ] (اِخ ) بندری است از لهستان در کنار باس وارتا با 44000 تن جمعیت . این شهر سابقاً جزو آلمان بوده و لاندسبرگ نام داشته .
-
الکساندر د ویل دیو
لغتنامه دهخدا
الکساندر د ویل دیو. [ اَ ل ِ دُ ل ِ ی ُ ] (اِخ ) شاعر و نحودان فرانسوی در قرن سیزدهم م . وی در شهر ویله دیو از نورماندی بدنیا آمد. او راست : گرامر منظوم لاتینی که تا قرن شانزدهم در مدارس تدریس میشد، و همچنین برخی رسائل فنی منظوم .
-
قیل و ویل
فرهنگ گنجواژه
خواهش، تمنا، سر وصدا.
-
قیلویل شدن
لهجه و گویش تهرانی
ذوق زده شدن، خوشحالی به هیجان آمدن
-
Pontoporia blainvillei
شبهدولفین پوزهدراز بلنویل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ شبهدولفینپوزهدرازیان و راستۀ آببازسانان که از کوچکترین آببازسانان است و پوزهای باریک و بسیار بلند و پیشانی برجسته دارد
-
جستوجو در متن
-
وای
لغتنامه دهخدا
وای . (صوت ) شبه جمله ای است دال بر تألم و افسوس و اندوه و درد و بیماری . (از فرهنگ فارسی معین ). ویل . (ترجمان القرآن ). علامت اظهار درد و ترس . سخنی است که در موقع درد گویند. کلمه ٔ وجع. آوخ . آوه . واه . ویح . واویلاه . تعساً. والهفاه . دریغا. در...
-
لب
لغتنامه دهخدا
لب . [ ل َ ](اِ) شفه . (دهار). لحمی که در مدخل دهان واقع است . قسمت خارجی دهان که دندانها را پوشاند. پرده ٔ پیش دهان که دندانها را پوشاند.نام هر یک از دو قسمت گوشتالو و سرخ که جلوی دندانها قرار گیرد و دوره ٔ دهان را تشکیل دهد : لب بخت پیروز را خنده ا...
-
بد
لغتنامه دهخدا
بد. [ ب َ ] (ص ) نقیض خوب و نیک . (برهان قاطع). ضد نیک . (فرهنگ سروری ). ضد خوب . (آنندراج ). نقیض خوب و نیک و خوش . (ناظم الاطباء). ناگوار. زشت . ردی . ردیة. نغام . ناخوش . دُژ. سوء. (یادداشت مؤلف ) : چرخ چنین است و برین ره رودلنگ ز هر نیک و ز هر ب...
-
ابوشکور
لغتنامه دهخدا
ابوشکور. [ اَ ش َ ] (اِخ ) بلخی . یکی از اجله ٔ شعرای باستانی ایران . در تذکره ها ازتاریخ حیات او جز نام و موطن و از شعر وی غیر از بیتی چند در تذاکر و متفرقاتی در کتب لغت که همگی بر کمال قدرت طبع و جودت و صفای قریحت او دلیل کند بر جای نیست . ابوشکور ...
-
ت
لغتنامه دهخدا
ت . (حرف ) چهارمین حرف الفبای پارسی و سومین حرف الفبای تازی و حرف بیست و دوم از ابجد است واز حروف مسروری و از حروف هوائی است و از حروف شمسیه و ناریه و هم از حروف مرفوع و مصمته و نیز از حروف مهموسه ٔ نطعیه است ، و آنرا تای قرشت و تای مثناة فوقانی گوین...