کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ویس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ویس بذ
لغتنامه دهخدا
ویس بذ. [ ب َ ] (اِ مرکب ) رئیس قبیله . (ایران در زمان ساسانیان ). رئیس قریه . در ایران باستان ، فرماندهان را به چهار دسته طبقه بندی کرده اند که در کتب پهلوی آثار تورفانی نیز درباره ٔ آنان مکرر ذکر شده است ، و این چهار طبقه عبارتند از:رئیس خانه ، رئی...
-
ویس پرد
لغتنامه دهخدا
ویس پرد. [ پ ِ رَ ] (اِخ ) نام یکی از پنج بخش اوستای موجود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام جزئی از اجزاء اوستای امروزی است شامل آداب پرستش . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
ویس پوهر
لغتنامه دهخدا
ویس پوهر. (اِخ ) رئیس ایل و رئیس یک خانواده ٔ بزرگ از هفت خاندان حکومت کننده در دوره ٔ ساسانی . عنوانی شاهزادگان خانواده ٔ شاهی را. رجوع به ایران در زمان ساسانیان و رجوع به ویس شود.
-
ویس رود
لغتنامه دهخدا
ویس رود. (اِخ ) دهی است جزء دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
ویس قنسول
لغتنامه دهخدا
ویس قنسول . [ ق ُ ] (فرانسوی ، اِ) معرب ویس کنسول . قنسول یار. نایب قنسول . کنسول یار. رجوع به ویس کنسول شود.
-
ویس قونسول
لغتنامه دهخدا
ویس قونسول . [ قُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) ویس قنسول . ویس کنسول . رجوع به ویس کنسول شود.
-
ویس کنسول
لغتنامه دهخدا
ویس کنسول . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) معاون کنسول . نایب قنسول . کنسول یار. (فرهنگ فارسی معین ).
-
ویس مرید
لغتنامه دهخدا
ویس مرید. [ وِ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
قره ویس
لغتنامه دهخدا
قره ویس . [ ق َ رَ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 70 هزارگزی شمال باختری کرمانشاه و 4 هزارگزی باختر شوسه ٔ سنندج . موقع جغرافیایی آن دشت و سردسیر است . سکنه ٔ آن 150 تن . آب آن از رودخانه ٔ لک و محصول آن غلا...
-
قره ویس
لغتنامه دهخدا
قره ویس . [ ق َ رَ وِ ] (اِخ ) دهی از دهستان یعقوب وند پاپی بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد که در 36 هزارگزی شمال خاوری حسینیه و 3 هزارگزی شمال ایستگاه مازو واقع است . موقع جغرافیایی آن تپه ماهور گرمسیر است . سکنه ٔ آن 120 تن . آب آن از چشمه و رود...
-
چراغ ویس
لغتنامه دهخدا
چراغ ویس .[ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز که در 21هزارگزی جنوب باختر سقز و2هزارگزی جنوب شوسه ٔ سقز ببانه واقع شده ، کوهستانی و سردسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، لبنیات ، توتون و تنباکو، شغل اهالی ...
-
ترکه ویس
لغتنامه دهخدا
ترکه ویس . [ ت َ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه شاهین است که در بخش سرپل ذهاب شهرستان قصر شیرین و 8 هزارگزی جنوب خاوری سرپل ذهاب و بر کنارراه فرعی کلاوه قرار دارد. دشتی گرمسیر است و 200 تن سکنه دارد. آب آن از سراب قلعه شاهین و محصول آنجا غله و ب...
-
ویس کنسول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: vice-Consule] (سیاسی) [منسوخ] viskonsul نایب کنسول؛ کاردار.
-
Wiswesser line notation, WLN, Wiswesser line formula, line-formula method
فرمول خطی ویسوِسِر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] سامانۀ نشانهگذاری کربنها که شامل نمایش عنصرهای شیمیایی گروههای عامل و سامانههای حلقوی در یک خط است
-
ویس و رامین
لغتنامه دهخدا
ویس و رامین . [ س ُ ] (اِخ ) نام دو تن از عشاق معروف افسانه ای و نام داستان آنان . این افسانه ٔ ایرانی از قدیمترین زمانها موجود بوده و پهلوی ِ آن را به شعر ترجمه کرده اند. (یادداشت مرحوم دهخدا). ویس و رامین که فخرالدین اسعد گرگانی ترجمه ٔ آن را [ از ...