کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ویس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دره ویس بریموند
لغتنامه دهخدا
دره ویس بریموند. [ دَ رِ ب ِ م ِ وَ ](اِخ ) دهی است از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 37 هزارگزی شمال باختری کرمانشاه و کنارراه شوسه ٔ روانسر و رودخانه ٔ قره سو، با 188 تن سکنه آب آن از رودخانه ٔ قره سو است . این ده به شاهرضا نیز...
-
چشمه غلام ویس
لغتنامه دهخدا
چشمه غلام ویس . [ چ َ م َ غ ُ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان که در 45 هزارگزی شمال باختری صحنه و 14 هزارگزی باختر شوسه ٔ کرمانشاه به سقز واقع است . دامنه و سردسیر است و 285 تن سکنه دارد.آبش از چشمه و رودخانه ٔ کرم ب...
-
واژههای همآوا
-
وِیس
لهجه و گویش بختیاری
(ز)veys بایست.
-
ویث
واژهنامه آزاد
خانه شاهی
-
جستوجو در متن
-
ویسه
فرهنگ نامها
(تلفظ: veyse) (= ویس) ، ← ویس .
-
vias
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ویس
-
طایفه
فرهنگ واژههای سره
تیره، ویس
-
bass viol
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ویس باس
-
کنسول یار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی. فارسی] (سیاسی) [منسوخ] konsulyār نایب کنسول؛ ویسکنسول.
-
مهرکاری
لغتنامه دهخدا
مهرکاری . [ م ِ ] (حامص مرکب ) مهرورزی . ابراز محبت . ابراز عشق و شوق . دوستی : چرا از ویس جُستم مهرکاری چرا از دایه جستم استواری . (ویس و رامین )چو عاشق را نباشد بردباری نبیند خرمی از مهرکاری . (ویس و رامین ).دریغ آن مهر و آن امیدواری که جانم را بد ...
-
چشمه کبود
لغتنامه دهخدا
چشمه کبود. [ چ َ م َ ک َ ] (اِخ ) نظر ویس جوب . رجوع شودبه نظر ویس جوب . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
گذاری
لغتنامه دهخدا
گذاری . [ گ ُ ] (ص نسبی ) گذرنده . عبورکننده : چه آن سوگند و چه باد گذاری چه آن زنهار و چه ابر بهاری . (ویس و رامین ).مرا تنها بماند ایدر به خواری چو خان رهگذر مرد گذاری . (ویس و رامین ).نگر تا هیچگونه غم نداری که تیمار جهان باشد گذاری .(ویس و رامین ...
-
واشامه
لغتنامه دهخدا
واشامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) باشامه . روپاک . سرانداز. مقنعه . واشام . معجر : از آن پس داد وی رانامه ٔ ویس همان پیراهن و واشامه ٔ ویس . (ویس و رامین ).ز زلفینت مرا ده یادگاری ز واشامه مرا ده غم گساری . (ویس و رامین ).دریده ماه پیکر جامه در برفکنده لال...
-
رام
لغتنامه دهخدا
رام . (اِخ ) نام عاشق . (آنندراج ) (انجمن آراء) (منتخب اللغات ). نام عاشق ویس . و چون او بسیار عیاش و شادکام و پیوسته خوشحال و خوش طبع بود ورا بدینجهت رام میگفتند و به رامین شهرت دارد و قصه ٔ ایشان منظوم و مشهور است . (از سروری ) (برهان ). نام عاشق و...