کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ویزا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ویزا
/vizā/
معنی
اجازهنامهای که نمایندۀ یک کشور، برای سفر به آن کشور، به اتباع بیگانه میدهد؛ روادید.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
روادید
دیکشنری
visa
-
جستوجوی دقیق
-
ویزا
واژگان مترادف و متضاد
روادید
-
ویزا
لغتنامه دهخدا
ویزا. (فرانسوی ، اِ) روادید. توشیح و امضای گذرنامه از طرف هیأت سیاسی کشوری که دارنده ٔ گذرنامه قصد رفتن بدان را دارد، و آن به منزله ٔ اجازه ٔ ورود صاحب گذرنامه به آن کشور است .
-
ویزا
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) مجوز ورود اتباع یک کشور به کشور دیگر.
-
ویزا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: visa] (سیاسی) vizā اجازهنامهای که نمایندۀ یک کشور، برای سفر به آن کشور، به اتباع بیگانه میدهد؛ روادید.
-
ویزا
دیکشنری فارسی به عربی
تأشيرة
-
واژههای مشابه
-
گرمه ویزا
لغتنامه دهخدا
گرمه ویزا. [ گ َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) همان گرمه ویز است . رجوع به گرمه بیز شود.
-
جستوجو در متن
-
visaed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ویزا، ویزا دادن
-
visa
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ویزا، روادید، روادید گذرنامه، ویزا دادن
-
روادید
واژگان مترادف و متضاد
جواز، ویزا
-
visaing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وایینگ، ویزا دادن
-
disposals
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ویزا، دسترس، در اختیار، در معرض گذاری
-
First Viscount Nuffield
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اولین ویزا نافیلد
-
تأشيرة
دیکشنری عربی به فارسی
رواديد , ويزا , رواديد گذرنامه , ويزادادن