کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ویز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ویز
لهجه و گویش بختیاری
viz شوق کار vizom gereft>:شوقِ کار پیدا کردم> .
-
واژههای مشابه
-
گرمه ویز
لغتنامه دهخدا
گرمه ویز. [ گ َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) گرمه بیز است که غربال سوراخ تنگ را گویند. (برهان ). رجوع به گرمه بیز شود.
-
گلا ویز شدن
دیکشنری فارسی به عربی
کلاب
-
جستوجو در متن
-
metalworking vise
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فلزکاری ویز
-
vise
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ویز، گیره نجاری، گیره اهنگری، در پرس قرار دادن
-
گرمه ویزا
لغتنامه دهخدا
گرمه ویزا. [ گ َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) همان گرمه ویز است . رجوع به گرمه بیز شود.
-
کلاب
دیکشنری عربی به فارسی
چنگ , قلا ب , گلا ويزي , دست بگريباني , دست بگريبان شدن , گلا ويز شدن
-
گرمه بیز
لغتنامه دهخدا
گرمه بیز. [ گ َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) غربال سوراخ تنگ را گویند. (برهان ). گرمه ویز با واو بهمین معنی است . (آنندراج ). منخل . آردبیز. (مهذب الاسماء).
-
زوخانه
لغتنامه دهخدا
زوخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) در منتهی الارب این کلمه در ترجمه ٔ عریش آمده بدین سان : ... و زوخانه از چوب ویز ساخته ...رجوع به عریش شود. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
باحوریة
لغتنامه دهخدا
باحوریة. [ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) ایام باحوریة؛روزها باشد که در آن بحران واقع شود. قسمی از آن بحران تام است و آن در این بیت مذکور است : در یدک و کا کدو کز میدان یقین لابالد و لزم ایام بحارین را گزین .و قسمی غیرتام و آنرا ایام روز و واقع در وسط نیز گوین...
-
عرف
لغتنامه دهخدا
عرف . [ ع َ ] (ع اِ) بوی خوش و ناخوش ، و بیشتر در مورد بوی خوش بکار رود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بوی خوش و ناخوش . (دهار). بوی خوش . (غیاث اللغات ). گویند ما أطیب عرفه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یعنی بوی او چه نیکو است . || در ...
-
پرویزن
لغتنامه دهخدا
پرویزن . [ پ َرْ زَ ] (اِ) آلتی بود که بدان بیختنیها چون شکر و آرد و امثال آن بیزند. پرویز (مخفف آن ). پروزن . آردبیز. ماشو. ماشوب . گرمه بیز.گرمه ویز. تنگ بیز. غِربال . اَلک . پالونه . پالوانه . ترشی پالا. مسحَل . مُنخُل . سماق پالا. هلهال : گه همچو...
-
غربال
لغتنامه دهخدا
غربال . [ غ ِ /غ َ ] (اِ) آلت بیختن که ظرفی است دارای دیواره ٔ مدور که عموماً از تخته است و ته ظرف دارای سوراخهای بسیار است ، از روده بافته می شود و یا از مفتول . (فرهنگ نظام ). غربال را در قدیم از نی و سایر نباتاتی که مثل آن باشد میساختند. (از قاموس...