کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ویروسزدا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
virus remover
ویروسزدا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] نرمافزاری که کار از بین بردن یا از کار انداختن ویروسها را بر عهده دارد
-
واژههای مشابه
-
زدا
لغتنامه دهخدا
زدا. [ زِ / زُ / زَ ] (نف مرخم ) زدای . بر طرف کننده و دفع کننده و همیشه بطور ترکیب استعمال میگردد. (ناظم الاطباء). زداینده . زائل کننده . نابود کن . مزیل .- دل زدا ؛ رجوع به «دل » شود.- رنگ زدا ؛ زداینده ٔ رنگ . رنگ زدای .- زنگ زدا ؛ دور کننده ٔ زنگ...
-
زدا
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ زداییدن و زدودن) ‹زدای› zo(e)dā ۱. = زدودن۲. زداینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): غمزدا، گندزدا.
-
virus
ویروس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] بدافزاری بهصورت یک برنامه که معمولاً ازطریق شبکه وارد رایانه میشود و ایجاد اختلال میکند
-
ویروس
واژگان مترادف و متضاد
میکرب
-
ویروس
لغتنامه دهخدا
ویروس . (فرانسوی ، اِ) عامل بسیار کوچک زنده که غالباً سبب ایجاد عفونت و ناخوشی می شود. ویروس ها درحقیقت عبارت از مولکولهای زنده ای هستند که به مناسبت کوچکی ابعادشان غالباً از صافیها نیز میگذرند و قطر بدن آنها بین 1 تا 3 میلی میکرن می باشد. (فرهنگ فار...
-
ویروس
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) موجود بسیار ریزی که باعث بروز بیماری می شود.
-
ویروس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: virus] (زیستشناسی) virus ۱. جاندار تکسلولی که در خارج از بدن موجودات زنده، هیچگونه علائم حیاتی از خود نشان نمیدهد و عامل بیماریهایی چون فلج اطفال، سرخک، و آنفولانزا است.۲. برنامهای کامپیوتری که باعث ایجاد اختلال در نرمافزار یا ...
-
ویروس
دیکشنری فارسی به عربی
فيروس
-
deflocculant
لختهزدا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سراميک] مادهای که کلوخههای دوغاب را میپراکند تا تعلیقهای کلوئیدی یا نزدیک به کلوئیدی ایجاد شود و دوغاب را روانتر سازد متـ . روانساز
-
defoamer
کفزدا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی محیطزیست و انرژی] مادهای با کشش سطحی اندک و کمسازگار با کف که برای واپایش و جلوگیری از ایجاد انواع کف یا از بین بردن آنها به کار میرود
-
زنگ زدا
لغتنامه دهخدا
زنگ زدا. [ زَ زَ / زِ / زُ ] (نف مرکب ) زنگ زداینده . هر چیز که زنگ را بر طرف کند و جلا دهد. که زنگ از آهن و جز آن زداید : هم فراغ است کز آیینه ٔ جان صیقل زنگ زدایست مرا. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 813).رجوع به زنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
اندوه زدا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹اندهزدا› 'anduhzodā آنکه یا آنچه غمواندوه را زایل سازد؛ غمزدا.
-
هوش زدا
لغتنامه دهخدا
هوش زدا. [ زَ / زِ / زُ ] (نف مرکب ) زداینده ٔ هوش . رجوع به هوش زدای شود.