کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ویران شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کعبه ویران کن
لغتنامه دهخدا
کعبه ویران کن . [ ک َ ب َ / ب ِ ک ُ ] (نف مرکب ) ویران کننده ٔ کعبه . آنکه کعبه را خراب کند. خطابی ناسزاگونه کسی را که شقاوت او را بیان کردن خواهند : زهی کعبه ویران کن دیرسازتو ز اصحاب فیلی نه ز اصحاب غار.خاقانی .
-
dystopian scenario
فرانامۀ ویرانشهری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] توصیف یا تصویری هولناک از آینده برای هشدار دادن به مخاطب
-
ویران آبادان کردکواد
لغتنامه دهخدا
ویران آبادان کردکواد. [ ک َ ک َ ] (اِخ ) نام قم در آخر ایام مملکت فرس از ایام قباد تا به ایام یزدگرد ویران آبادان کردکواد بود یعنی قباد عمارت کرد و آباد گردانید.
-
شاه ویران پایین
لغتنامه دهخدا
شاه ویران پایین . (اِخ ) دهی از دهستان همت آباد شهرستان بروجرد. دارای 195 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات ، حبوبات و توتون است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
شاه ویران بالا
لغتنامه دهخدا
شاه ویران بالا. (اِخ ) دهی از دهستان همت آباد شهرستان بروجرد. دارای 195 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
خانه ویران کن
لغتنامه دهخدا
خانه ویران کن . [ ن َ / ن ِ ک ُ ] (نف مرکب ) خانه بربادده . خانه برانداز، خانه خراب کن . خراب کننده ٔ خانه : منجنیقی بود بزیور و زیب خانه ویران کن عیال فریب .نظامی .
-
ویران و آباد
فرهنگ گنجواژه
تضاد.
-
خراب و نابود و ویران
فرهنگ گنجواژه
از بین رفته.
-
جستوجو در متن
-
انهدام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enhedām ۱. ویران شدن؛ خراب شدن؛ ویرانی.۲. ویران کردن.
-
معمور شدن
واژگان مترادف و متضاد
آبادشدن، آبادان شدن ≠ بایر شدن، ویران گشتن، ویرانه شدن
-
واریختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) vārixtan خراب شدن و ویران شدن؛ از هم پاشیدن.
-
منهدم شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خراب شدن، ویران گشتن ۲. نیست شدن، نابودشدن، از بین رفتن
-
wracked
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خراب شده، خرد و متلاشی شدن، خراب کردن، ویران شدن
-
wracking
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چرت زدن، خرد و متلاشی شدن، خراب کردن، ویران شدن
-
تباه شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ضایع گشتن، فاسد شدن ۲. خراب شدن، ویران گشتن ۳. تلفشدن، نفله شدن ۴. نابود گشتن، هلاک شدن