کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وگرنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وگرنه
واژگان مترادف و متضاد
والا، ورنه
-
وگرنه
لغتنامه دهخدا
وگرنه . [ وَ گ َ ن َ ] (حرف ربط مرکب ) (از: و + گر مخفف اگر، + نه ) مخفف و اگر نه . والاّ : بده داد من زآن لبانت وگرنه سوی خواجه خواهم شد از تو به گرزش . خسروانی .وگرنه ما کدامین خاک باشیم که از دیوار تو رنگی تراشیم .نظامی .
-
وگرنه
دیکشنری فارسی به عربی
ما عدا ذلک
-
جستوجو در متن
-
در غیر این صورت
فرهنگ واژههای سره
وگرنه
-
در غیر اینصورت
فرهنگ واژههای سره
وگرنه
-
و الا
فرهنگ واژههای سره
وگرنه
-
والا
فرهنگ واژههای سره
وگرنه
-
ورنه
واژگان مترادف و متضاد
والا، وگرنه
-
ما عدا ذلک
دیکشنری عربی به فارسی
ديگر , جز اين , طور ديگر , وگرنه , والا , درغيراينصورت
-
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
واژهنامه آزاد
مگر ای حضرت علی لطف تو شامل حال ما شود وگرنه...
-
شنوگر
لغتنامه دهخدا
شنوگر.[ ش ِ ن َ / نُو گ َ ] (ص مرکب ) شناگر. ماهر در شنا.- امثال :آب نمی بیند وگرنه شنوگر قابلی است .
-
جیک زدن
لغتنامه دهخدا
جیک زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، لب بسخن گشودن : جیک نزن وگرنه ترا خواهم کشت .
-
تاراج ده
لغتنامه دهخدا
تاراج ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) تاراج دهنده . بغارت دهنده .- دُر به تاراج ده : وگرنه من ِ در به تاراج ده کمردزد را دانم از تاج ده . نظامی .رجوع به تاراج شود.
-
خموش شدن
لغتنامه دهخدا
خموش شدن . [ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ساکت شدن . بیصدا شدن : چو مردم سخنگوی باید بهوش وگرنه شدن چون بهائم خموش .سعدی (بوستان ).