کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وگر
لغتنامه دهخدا
وگر. [ وَ گ َ ] (حرف ربط مرکب ) (از: و + گر) مخفف و اگر : وگر بر سر آید ده وپنج روزتو گردی شهنشاه گیتی فروز. فردوسی .منکران را هم از این می دو سه ساغر بچشان وگر ایشان نستانند روانی به من آر.حافظ (دیوان چ قزوینی ص 168).
-
جستوجو در متن
-
گورگاه
لغتنامه دهخدا
گورگاه . (اِ مرکب ) گور. قبر. گورجای : که این قادسی گورگاه من است کفن جوشن و خون کلاه من است . فردوسی .وگر نابرومند راهی بودوگر بر زمین گورگاهی بود. فردوسی .زمین عجم گورگاه کی است در او پای بیگانه وحشی پی است .نظامی .
-
جز از
لغتنامه دهخدا
جز از. [ ج ُ اَ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) به استثنای . غیر از. سوای : اگر تخت یابی وگر تاج و گنج وگر چند پوشیده باشی به رنج سرانجام جای توخاکست و خشت جز از تخم نیکی نبایدت کشت . فردوسی .جز از در مهرت ایچ در نیست . دهخدا.و رجوع به جز شود.
-
نابرومند
لغتنامه دهخدا
نابرومند. [ ب َ م َ ] (ص مرکب ) زمین بائر. ناآباد. متروک . ویرانه : وگر نابرومند جائی بودوگر ملک بی پر و پائی بود.که ناکشته باشد به گرد جهان زمین فرومایگان و مهان . فردوسی .وگر نابرومند راهی بودوگر بر زمین گورگاهی بود. فردوسی . || مقابل برومند.رجوع ب...
-
غایبان
لغتنامه دهخدا
غایبان . [ ی ِ ] (اِ) ج ِ فارسی غایب : وگر کس نیارد نظر سوی خوردتو نیز انده غایبان درنورد.نظامی .
-
هم حربی
لغتنامه دهخدا
هم حربی . [ هََ ح َ ] (حامص مرکب ) هم جنگ بودن . با هم نبرد کردن : بچربدروبه ار چربیش باشدوگر با گرگ هم حربیش باشد.نظامی .
-
ایذا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ایذاء] [قدیمی] 'izā اذیت کردن؛ آزار رساندن؛ رنج دادن: ◻︎ به سمع رضا مشنو ایذای کس / وگر گفته آید به غورش برس (سعدی۳: ۳۲۰).
-
جای خالی کردن
لغتنامه دهخدا
جای خالی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیرون رفتن از جای . فرار کردن : وگر جای خالی کنیم از نبردز گیتی برآرند یکباره گرد.نظامی .
-
خصم کردن
لغتنامه دهخدا
خصم کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دشمن کردن : که بدمرد را خصم خود می کنی وگر نیکمرد است بد می کنی .سعدی (بوستان ).
-
پایستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] pāyestan ۱. پایدار ماندن؛ جاویدان بودن؛ پاییدن: ◻︎ جهانا چه درخورد و بایستهای / وگر چند با کس نپایستهای (ناصرخسرو: ۲۵۳).۲. درنگ کردن.
-
پرخواره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پرخوار، پرخور› [قدیمی] porxāre شکمپرست: ◻︎ کشد مرد پرخواره بار شکم / وگر درنیابد کشد بار غم (سعدی۱: ۱۴۷).
-
پهلوزن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] pahluzan کسی که با دیگری در قدر و مرتبه لاف برابری و همسری بزند: ◻︎ وگر نیز پهلوزنی را بکشت / از او بهتری را قوی کرد پشت (نظامی۵: ۸۷۵).
-
سنباندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹سنبانیدن› [قدیمی] sombāndan سنبیدن؛ سفتن؛ سوراخ کردن: ◻︎ وگر فغفور چینی را دهد منشور دربانی / به سنباده حروفش را بسنباند در احداقش (منوچهری: ۵۸).
-
می
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) mi جزء پیشین افعال که بر استمرار یاالتزام دلالت میکند: ◻︎ وگر میبرآید به نرمیّ و هوش / به تندی و خشم و درشتی مکوش (سعدی۱: ۷۴).