کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وکیل و موکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وکیل و موکل
فرهنگ گنجواژه
دو طرف.
-
واژههای مشابه
-
وکيل
دیکشنری عربی به فارسی
پيشکار , نماينده , گماشته , وکيل , مامور , عامل , امانتي
-
وکیل مجلس
فرهنگ واژههای سره
نماینده مجلس
-
وکیل شدن
لغتنامه دهخدا
وکیل شدن . [ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از طرف کسی نماینده شدن . || به وکالت مجلس شورای ملی (اسلامی ) انتخاب شدن . || به وکالت دادگستری رسیدن .
-
وکیل کردن
لغتنامه دهخدا
وکیل کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جانشین خود کردن . قائم مقام ساختن . || اختیار دادن به کسی تا امری را برای وی انجام دهد. || کسی را به وکالت دادگستری انتخاب کردن . || کسی را به وکالت مجلس برگزیدن .
-
وکیل آباد
لغتنامه دهخدا
وکیل آباد. [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیجویجین بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 15 هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به تبریز، دارای 303 تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود.
-
وکیل آباد
لغتنامه دهخدا
وکیل آباد. [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کشوئیه ٔ شهرستان رفسنجان در 5 کیلومتری خاور شوسه ٔ رفسنجان به یزد دارای 150 تن سکنه . آب آن از قنات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
وکیل الرعایا
لغتنامه دهخدا
وکیل الرعایا. [ وَ لُرْ رَ ](اِخ ) لقب کریم خان زند. رجوع به کریم خان زند شود.
-
وکیل قشلاق
لغتنامه دهخدا
وکیل قشلاق . [ وَ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قشلاقات بخش قیدار شهرستان زنجان که 163 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
وکيل الاعلانات
دیکشنری عربی به فارسی
متصدي اعلا نات , اگهي گر
-
وکیل مدافع
دیکشنری فارسی به عربی
محامي , مدافع , مستشار
-
وکیل مشاور
دیکشنری فارسی به عربی
محامي
-
وکیل دعاوی
دیکشنری فارسی به عربی
محامي
-
وکیل دادگستری
دیکشنری فارسی به عربی
محامي