کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وکالت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وکالت
/vekālat/
معنی
۱. (حقوق) تفویض و واگذاری کاری به کسی و اعتماد کردن به او.
۲. شغل وکیل؛ وکیلی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جانشینی، قیمومت، کفالت، ماموریت، نمایندگی، نیابت، وصایت، ولایت
برابر فارسی
جانشینی، نمایندگ
فعل
بن گذشته: وکالت کرد
بن حال: وکالت کن
دیکشنری
proxy, representation
-
جستوجوی دقیق
-
وکالت
واژگان مترادف و متضاد
جانشینی، قیمومت، کفالت، ماموریت، نمایندگی، نیابت، وصایت، ولایت
-
وکالت
فرهنگ واژههای سره
جانشینی، نمایندگ
-
وکالت
لغتنامه دهخدا
وکالت . [ وَ / وِ ل َ ] (ع اِمص ) وکالة. || نیابت . خلافت . جانشینی .- وکالت دیوان (اعلی ) ؛ مقامی عالی در عهد صفویه که مرادف نیابت سلطنت بود. (فرهنگ فارسی معین از زندگی شاه عباس کبیر ج 1 ص 21). توضیح اینکه محمد قزوینی (یادداشتها 6:7) آن را به معنی «...
-
وکالت
فرهنگ فارسی معین
(وَ لَ) [ ع . وکالة ] (اِمص .) وکیلی ، وکیل کردن .
-
وکالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: وکالة] vekālat ۱. (حقوق) تفویض و واگذاری کاری به کسی و اعتماد کردن به او.۲. شغل وکیل؛ وکیلی.
-
وکالت
دیکشنری فارسی به عربی
حانة , دفاع , محامي , وفد , وکالة
-
وکالت
واژهنامه آزاد
دادگویی.
-
واژههای مشابه
-
وکالت نامه
لغتنامه دهخدا
وکالت نامه . [ وَ / وِ ل َ م َ/ م ِ ] (اِ مرکب ) نوشته و نامه ای متضمن واگذاری کاری یا خواستن انجام امری از جانب کسی (که اصطلاحاً موکل نامیده می شود) به دیگری (که اصطلاحاً به وکیل موسوم است ) با شرایط معین و حدود اختیارات مرقوم در آن .
-
وکالت نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (حقوق) vekālatnāme نوشتهای که به موجب آن کسی را از طرف خود وکیل میکنند و کاری را به او میگذراند.
-
پروانه وکالت
دیکشنری فارسی به عربی
إِجازَة المحاماة
-
جواز وکالت
دیکشنری فارسی به عربی
إِجازَة المحاماة
-
وکالت نامه
دیکشنری فارسی به عربی
انتداب
-
وکالت دادن
دیکشنری فارسی به عربی
شجع , مندوب
-
وکالت دادن
واژهنامه آزاد
نمایندگی دادن.