کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وژن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وژن
/važan/
معنی
۱. کثافت؛ نجاست.
۲. جسامت و هنگفتی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
قذرات، کثافت، نجاست
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وژن
واژگان مترادف و متضاد
قذرات، کثافت، نجاست
-
وژن
لغتنامه دهخدا
وژن . [ وَ ژَ ] (اِ) آلودگی وکثافت . (فرهنگ نظام ). کثافت و نجاست . (برهان ) (آنندراج ). کثافت . (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : از آن ز زرق و ریا گشت ظاهرش طاهرکه از نفاق درونت وژن نمی داند.رضی الدین نیشابوری (از انجمن آرا و فرهنگ نظام ).مبدل وسن . (فر...
-
وژن
فرهنگ فارسی معین
(وَ ژَ) (اِ.) 1 - کثافت ، نجاست . 2 - جسم بودن .
-
وژن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] važan ۱. کثافت؛ نجاست.۲. جسامت و هنگفتی.
-
جستوجو در متن
-
قذرات
واژگان مترادف و متضاد
آژیخ، چرک، چرک، شوخگنی، شوخی، فژ، ناپاکی، وژن، وسخ
-
نجاست
واژگان مترادف و متضاد
آلودگی، براز، بول، پلیدی، جعل، غایط، فضله، کثافت، گه، مدفوع، نجسی، وژن ≠ طهارت، نظافت
-
کیکیر
لغتنامه دهخدا
کیکیر. [ ک َ کی ] (اِ) به معنی تره تیزک باشد، و آن سبزیی است خوردنی ، و به عربی جرجیر گویند، و به این معنی به کسر اول و زای نقطه دار هم به نظر آمده است . (برهان ). به معنی سبزیی باشد که تره تیزک خوانند، و به عربی جرجیر گویند، همانا جرجیر معرب گرگیر ب...
-
کاسنی
لغتنامه دهخدا
کاسنی . (اِ) کسنه . کسنی . (برهان ). کاشنی . (هرمزدنامه ص 90). گیاهی که به تازی هندبا گویند و قسمی از آن دوائی و قسمی مزروع و برگهای آن مأکول . (ناظم الاطباء). از انواع زبانه گلی ها و دارای گلهای آبی رنگ و برگهای بریده که بسیار تلخ است و بعضی جنسهای...
-
پلیدی
لغتنامه دهخدا
پلیدی . [ پ َ ] (حامص ) ناپاکی . شوخی . شوخگنی . وژن . آژیخ . چرک . فژ. رِجس . قَذْر.وَسخ . قذارت . رَجاست : همه ٔ پلیدی ها را با آب شویند و پلیدی آب از هیچ چیز شسته نشود. (از مجموعه ٔ امثال طبع هند). فَشَف ؛ پلیدی پوست . ربذَة؛ هر پلیدی . (منتهی الا...