کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وِرْدُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چاه چاه ورد
لغتنامه دهخدا
چاه چاه ورد. [ وَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بیرم بخش گاوبندی شهرستان لار که در 87 هزارگزی شمال خاور گاوبندی واقع شده و 47 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
وِرد و دعا
فرهنگ گنجواژه
دعا.
-
اشاره کردن ورد شدن برق زدن
دیکشنری فارسی به عربی
لمحة
-
واژههای همآوا
-
ورد
فرهنگ نامها
(تلفظ: vard) (معرب از پهلوی) (در قدیم) (در گیاهی) گلِ سرخ ؛ گل ؛ (در عربی) شیر بیشه ، دلاور .
-
ورد
واژگان مترادف و متضاد
۱. دعا، ذکر، عزیمت، نیایش ۲. تب ۳. نوبت
-
ورد
واژگان مترادف و متضاد
زهر، سوری، گل، گلسرخ
-
ورد
لغتنامه دهخدا
ورد. [ وَ ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه : سنگ ورد، زندورد، دیرالزندورد، بیورد، سهرورد،باماورد، اجورد، خرماورد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
ورد
لغتنامه دهخدا
ورد. [ وَ ] (ع اِ) گل . (مهذب الاسماء). گل هر درخت و غالب گل سرخ را گویند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وردة یکی آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ورد هر درخت شکوفه ٔ سپید آن است یا آن درخت گل خاردار است که گلها و شکوفه هایی ...
-
ورد
لغتنامه دهخدا
ورد. [ وِ ] (اِ) شاگرد و مرید. (برهان ). شاگرد و مرید و تلمیذ. (ناظم الاطباء).
-
ورد
لغتنامه دهخدا
ورد. [ وِ ] (ع اِ) تب . (منتهی الارب ). اسم است آن را یا نوبت تب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). تب به نوبت و نوبت تب . (ناظم الاطباء). || پاره ای از خواندنی از قرآن و جز آن . یقال قرأت الورد. (منتهی الارب ) . جزئی از قرآن که انسان در هر شب به ق...
-
ورد
لغتنامه دهخدا
ورد. [ وُ ] (ع اِ) ج ِ وَرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ورد شود.
-
ورد
لغتنامه دهخدا
ورد. [ وُ ] (ع اِ) وِراد. اوراد. ج ِ وَرد به معنی اسب گلگون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ورد شود.
-
ورد
لغتنامه دهخدا
ورد. [ وُ رُ ] (ع اِ) ج ِ ورید. (از اقرب الموارد). رجوع به ورید شود.
-
ورد
فرهنگ فارسی معین
(و ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ذکر، دعا. 2 - جزیی از قرآن که انسان هر روز و هر شب بخواند. ج . اوراد.
-
ورد
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (اِ.) گل ، گل سرخ .