کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وِجّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اقارون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) 'aqārun = وج
-
اگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اگیر› (زیستشناسی) 'eger = وج
-
ویرج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] viraj = وج
-
عودالوج
لغتنامه دهخدا
عودالوج . [ دُل ْ وَج ج ] (ع اِ مرکب ) همان وج است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از مخزن الادویة). رجوع به وج شود.
-
وجه
لغتنامه دهخدا
وجه . [ وُج ْه ْ/ وِج ْه ْ ] (ع اِ) جانب و ناحیه . (اقرب الموارد).
-
آلواه
لغتنامه دهخدا
آلواه . [ آل ْ ] (اِ) وُج .فرژ. اگیر. عودالوج . عودالولوج . رجوع به وُج شود.
-
اگیر
لغتنامه دهخدا
اگیر. [ اَ ] (اِ) اگر. وج . (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت مؤلف ). اگیر ترکی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به وج و اگر شود.
-
هیچ وجه
لغتنامه دهخدا
هیچ وجه . [ وَج ْه ْ ] (ق مرکب ) هیچ طور. هیچ گونه .
-
وجاد
لغتنامه دهخدا
وجاد. [ وَج ْ جا ] (ع ص ) بسیارخشم . (المنجد). کثیرالغضب .
-
الواه
لغتنامه دهخدا
الواه . [ اَل ْ ] (اِ) گیاهی است بهاری که آنرا اگر و در عربی وَج ّ گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 128 ب ). رجوع به «اگر» و «وج » شود.
-
عودالفرح
لغتنامه دهخدا
عودالفرح . [ دُل ْ ف َ رَ ] (ع اِ مرکب ) نزد بعضی عاقرقرحا و نزد جمعی وج است ، و برخی گویند بیخی است باحدت ، و نبات او شبیه به رازیانه و بقدر قامتی ، و شاخه های او مثل ریباس عریض ،و در شام بسیار است . در سیُم گرم و خشک و در جمیع افعال مثل وج است و در...
-
ادوی
لغتنامه دهخدا
ادوی . [ اَدْ ] (اِ) داروئی است که آنرا اگر ترکی گویندو وج نیز خوانند و بعضی گویند دارویی است که آنرا بعربی صبر خوانند. (برهان قاطع). وج باشد که بترکی اگر و بهندی بج خوانند. (فرهنگ رشیدی ). اگیر. ادوی و اذوی بمعنی صبر زرد است و در زبان آذری امروز معم...
-
ورجهیدن
لغتنامه دهخدا
ورجهیدن . [ وَج َ دَ ] (مص مرکب ) از جای جستن . (یادداشت مؤلف ).
-
وجاف
لغتنامه دهخدا
وجاف . [ وَج ْ جا ] (ع ص )طپش دل دارنده . کسی که خفقان قلب دارد. (المنجد).
-
ابارون
لغتنامه دهخدا
ابارون . [ اَ ] (معرب ، اِ) کلمه ای است یونانی . وُج . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).