کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وِبالْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وِبالْ
لهجه و گویش گنابادی
webal در گویش گنابادی یعنی افزون شده ، مسئولیت بیشتر ، مسئول چیزی یا کاری قرار گرفتن ، مشکل ، گاهی بصورت ترکیبی و مرکب در واژه وبال گردن به کار میرود.
-
واژههای مشابه
-
وبال
واژگان مترادف و متضاد
بدبختی، بدفرجامی، تقصیر، سختی، عذاب، عذاب، نکبت، ورز
-
وبال
لغتنامه دهخدا
وبال . [ وَ ] (ع اِمص ، اِ) دشواری . (از آنندراج ) (منتهی الارب ). || گرانی . (از آنندراج ). سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ثقل . || عذاب . (از آنندراج ). || گناه . تقصیر. عیب و خطا. ذلت . جرم . || عقوبت . || مرارت و سختی و تصدیع. (ناظم الاطباء). ...
-
وبال
لغتنامه دهخدا
وبال . [ وَ ] (ع مص ) وبالة. وبل . وبول . ناگوارد و گران گردیدن چراگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وبالة شود.
-
وبال
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (اِ.)1 - سختی ، عذاب . 2 - بَدی سرانجام .
-
وبال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] vabāl ۱. سختی؛ عذاب.۲. (اسم) [قدیمی] سوء عاقبت؛ وخامت امر.۳. [مقابلِ خانه] نتیجۀ نحسآمیز وقوع ستاره در برجی.
-
وَبَالَ
فرهنگ واژگان قرآن
سنگيني نامطلوب چیزی - کیفر("و بال "سنگيني نامطلوب هر چيزي را گويند ، و به همين معنا است طعام وبيل و ماء وبيل يعني خوراک و آبي ناگوار و سنگين و غير قابل هضم ، و نيز به اين معنا است آيه شريفه فاخذناه اخذا وبيلا - او را بطرز شديد و ناگواري دستگير کرديم ...
-
وبالِ گردن
لهجه و گویش تهرانی
مزاحم
-
وبال گردن
واژهنامه آزاد
مزاحم
-
وزر و وبال
لغتنامه دهخدا
وزر و وبال . [ وِ رُ وَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نکبت و عاقبت بد. بدفرجامی : و آنهمه وزر و وبال به بوالحسن عراقی و دیگران بازگشت . (تاریخ بیهقی ). رجوع به وزر شود.
-
وِزر و وَبال
فرهنگ گنجواژه
گناه.
-
واژههای همآوا
-
وبال
واژگان مترادف و متضاد
بدبختی، بدفرجامی، تقصیر، سختی، عذاب، عذاب، نکبت، ورز
-
وبال
لغتنامه دهخدا
وبال . [ وَ ] (ع اِمص ، اِ) دشواری . (از آنندراج ) (منتهی الارب ). || گرانی . (از آنندراج ). سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ثقل . || عذاب . (از آنندراج ). || گناه . تقصیر. عیب و خطا. ذلت . جرم . || عقوبت . || مرارت و سختی و تصدیع. (ناظم الاطباء). ...