کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وَن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ریزه ون
واژهنامه آزاد
(کردی) ریزه ون یکی از ایلات باستانی کرد در استان ایلام است. نسب آنها به بهرام گور می رسد.
-
سا تیانِ وَن
لهجه و گویش بختیاری
sâ tiân-e van پشت چشم نازک کرد، خودش را گرفت.
-
سینَه وَنِِّ بَچه
لهجه و گویش بختیاری
sina-vann-e bača سینهبند بچه.
-
سینَه وَنِّ اسب
لهجه و گویش بختیاری
sina-vann-e asb سینهبند اسب، تسمه چرمى جلوى سینهاسب که داراى سه رشته در زیر شکم ودو سوى گردن است.
-
سینَه وَنِّ سگ
لهجه و گویش بختیاری
sina-vann-e sag سینهبند سگ (سگِ گلّه به هنگام حمله اگر چند متر فاصله داشته باشد،اولین ضربه را با سینه به دشمن مىزند. بدین سبب او را به سینهبندىمجهز مىکنند که از چند لایه چرم ضخیم تشکیل شده و در میان آنسیخکى حدود پنج سانتىمتر قرارمىدهند که هنگام حمله ...
-
در و دربند(ون)
لهجه و گویش تهرانی
حصار،نگهبانی،ورودی
-
واژههای همآوا
-
ون
لغتنامه دهخدا
ون . [ -ون ] (ع پسوند) علامت جمع مذکر سالم در زبان عربی در حالت رفعی . (فرهنگ فارسی معین ) : از این صورت اگر بیرون شوی تومه و خورشید محجوبون شوی تو.عطار.
-
ون
لغتنامه دهخدا
ون . [ وَ ] (اِ) زبان گنجشک ، و آن درختی است که چوبی محکم دارد و از آن الوار سازند و در ساختمانهابه کار برند. این درخت در جنگل ها بسیار روید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به زبان گنجشک شود. || میوه ای است مغزدار که به ترکی چتلاقوچ و به عربی حبةا...
-
ون
لغتنامه دهخدا
ون . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیاسر بخش قمصر شهرستان کاشان . سکنه ٔ آن 450 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
ون
لغتنامه دهخدا
ون . [ وَ ] (حرف ربط) بل و بلکه که کلمه ٔ ترقی باشد. (برهان ).
-
ون
لغتنامه دهخدا
ون . [ وَ] (پسوند) شبیه و مانند، مرادف وان . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). پسوندی است دال بر شباهت و مانندگی ،چنانکه در پلون (پلوان )، نارون و غیره : فروغ از توست انجم را بر این ایوان مینوون شعاع از توست مر مه را بر این گردون مینایی .سنایی .
-
ون
لغتنامه دهخدا
ون . [ وَن ن ] (ع اِ) چنگ که به انگشتان نوازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سنجی که به انگشتان نوازند. (برهان ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) سستی . (آنندراج ). ضعف و ناتوانی در امور. (برهان ) (اقرب الموارد). و این هر دو معنی دخیل است . (اقرب الموارد).
-
ون
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِ.) درخت زبان گنجشک .
-
ون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) van ۱. درخت زبانگنجشک.۲. بنه؛ حبةالخضرا؛ وندانه.
-
ون
واژهنامه آزاد
(van)؛واژه ایی به زبان انگلیسی ؛به معنی نوعی خودرو که توانایی حمل ده نفر مسافر را دارد.